دسته بندی دوره ها
نمایش ویدئو
آموزش در همه جا

تیم ورک
تجاریWarning: Division by zero in /home/h219539/public_html/wp-content/themes/studiare/elementor/widgets/cdb_video_banner/cdb_video_banner_class.php on line 121
یادگیری بی نهایت
انگیزشی
تیم ورک
تجاریWarning: Division by zero in /home/h219539/public_html/wp-content/themes/studiare/elementor/widgets/cdb_video_banner/cdb_video_banner_class.php on line 121
یادگیری بی نهایت
انگیزشی
محصولات
کتاب «قدم های سر به هوا»
بدون امتیاز
0 رای
نویسنده این کتاب، معتقد است در جامعه امروز با ضعف انگیزه در نوجوانان مواجه هستیم و با نوشتن این کتاب سعی کرده است روی مصداق حرکت برای نوجوان فکری بکند و کتاب حرکت آقای صفایی حائری منبع اصلی وی برای نوشتن کتاب قدمهای سر به هوا شده است.
مخاطبان اصلی کتاب قدم های سر به هوا که توسط انتشارات کتابستان در ۲۲۰ صفحه به چاپ رسیده، دانش آموزان متوسطه اول و دوم هستند.
0
رایگان!
چنین دیدم…
بدون امتیاز
0 رای
داستان بلند «چنین دیدم» اثر فرشته امیری نویسنده جوانی است که خط و روح زنانه در داستانهایش پرواز میکند. لطافت زنانه به داستانهایش رنگ و طعمی متفاوت میبخشد و طیف بسیاری از مخاطبان را به خود جلب میکند. او در کار داستانی خود این لطافت را در خدمت بازخوانی داستانی پر تعلیق در آورده است. داستانی درباره خانوادهای که دختر در آستانه بلوغشان باید با رازی بزرگ آشنا شود.
0
رایگان!
یک محسن عزیز
بدون امتیاز
0 رای
برشی از کتاب یک محسن عزیز: به اصرار عزیز و به خاطر دل بچه ها که می خواستند یکی دو روز دیگر بمانند ، از باجه تلفن کنار میدان به مامان زنگ زد و چند روزی همان جا ماندنی شد . وحید را جای همیشگی اش پیدا کرد . توی زمین آسفالت پایین مدرسه شجری و در حال فوتبال بازی کردن . همدیگر را را بغل کردند و به دقیقه نکشید که محسن هم وارد بازی شد و هنوز چند باری پا به توپ نشده بود که متوجه اختراع جدیدشان شد.
0
رایگان!
بیست سال و سه روز
بدون امتیاز
0 رای
وقتی خیال سید مصطفی راحت شد که مادر سراغ کارهایش رفته، برگه دومی را از لای کتابش بیرون کشید و به آقا سید گفت: «رضایت نامه دوم. امضا می کنی؟» آقا سید لبخندی زد و گفت: «ای کلک. فکرشو می کردی مامان بیاد نه؟» سید مصطفی لبخندی زد و به امضایی که آقا سید پای برگه می انداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: «حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آن قدر اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون. الآن مملکت ما به آدم های تحصیل کرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا حالا ها هست.»
چهره سید مصطفی جدی و لحنش جدی تر شد. نگاهی به چشمان آرام پدر انداخت و گفت: «شاید جنگ حالاحالا ها تموم نشه؛ اما ممکنه من عوض بشم. هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین آدم باشم.»
0
رایگان!
دخترخاله ها
بدون امتیاز
0 رای
در این کتاب آمده است: بابا و عمو جمشید هم کارشان را تمام می کنند و می روند خانه ی ما تا استراحت کنند . عمو باز سرخوش است و شروع به آواز خواندن می کند . من و ریحانه قالیچه را تا نیمه جمع کردیم که اول صدای فریاد خاله و جیغ مامان و بعد صدای شکستن کاسه ی آش را می شنویم .
0
رایگان!
مدرسین ما
مهرداد زمانی
عکاسرویا کامرانی
ریاضیسینا شهابی
مهندسی شیمیمریم اکبری
معلم آموزشلاله ایرانپور
علوم کامپیوتر
جدیدترین
مقالات
آخرین
رویدادها
!
هیچ مطلبی یافت نشد
متاسفیم، مطلبی مرتبط با جستجوی شما پیدا نشد.