روایتهای زنانه از قلب ایران:”لباس مأموریت”

به قلم فاطمه شایان پویا
تکنگاریهایی به قلم زنان ایرانی از روزهای دفاع مقدس ملت ایران در برابر رژیم صهیونی در خرداد و تیر ۱۴۰۴
خانه چهلمتریاش همیشه پر از پارچه و سوزن و نخ و پولک و منجوق بود. لباس عروس و کتدامن و مانتو میدوخت. دستش هم خیلی تمیز بود و مشتریاش زیاد. خیلی وقتها موقع حرف زدن لهجه گلپایگانیاش میزد بیرون.شنیده بودم با دو پسرش زندگی میکند و به سختی آنها را بزرگ کرده. با شروع جنگ میتوانست مثل دکترها توی یکی دو روز برای مشتریهایش نوبت بگذارد و تندوتند لباسها را تحویل بدهد و برود. میتوانست خانه و شهر را بگذارد و با پسرهایش برود روستا؛ کباب و دوغ گلپایگان بر بدن بزند و تابستان را با آرامش و لبخند برای خانواده شروع کند. ولی ماند و سر صبر، کار مشتریهایش را راه انداخت. روز تحویل حتی نپرسید مراسمتان سرجایش هست یا کنسل شده. با حوصله، ایرادات ریز و نهایی را با کوکزدن و شکافتن و چرخ خیاطی، اصلاح کرد. با دقتی که احساس کردم خودش را در مهمترین مأموریت جنگی کشور تصور کرده.لباس را که پوشیدم به جای مهمانی رفتن، هوس مبارزه کرده بودم. فقط باید زودتر سنگرم را پیدا میکردم.
1 دیدگاه
اولین کسی باشید که در مورد این مطلب اظهار نظر می کند.
قلمتون مانا 👌👌👌