یادداشتی بر کتاب «یک کاسه گل سرخ»
«همه آن لذتهایی که از عشق برده بودم زهر جانم شد؛ ریخته شد توی یککاسه چینی با گلهای سرخ و از من برج زهرماری ساخت که هیچ پادزهری برای درمان آن نیست. گلهای سرخ کاسه، زیر آن مایع کدر، بهارِ بعد از زمستانی را به خاطرم میآورد که او وارد حیات من شد و مرا از آغوش کتابهایم و از اتاق ساکت بیپنجرهام بیرون کشید. همان بهار، توی باغچۀ پر از گلهای سرخی که میگفت کاشتۀ دست پدربزرگش هستند، شریان قرمز حیاتِ مرا به دست گرفت.»
اولین رمان مرجان عالیشاهی با این بند آغاز میشود و خواننده میفهمد که به ضیافت داستانی عاشقانه دعوت شده است. داستان زنی به نام سهما که دختر یک رزمنده زمان جنگ است و با رسول، پسر یکی از همرزمان پدرش ازدواج کرده است. در اوایل زندگی مشترک، فهمیدن رازی از گذشتۀ همسرش زندگی او را وارد برزخی میکند که اتفاقات تلخی را برایش رقم میزند.
رویدادهای عظیم اجتماعی مانند انقلاب و جنگ، سرنوشت ملتها را در ابعاد گوناگون دچار تغییر میکنند. این تغییرات در هنر و بهویژه در ادبیات نمود پیدا میکند و نویسندگان گاه تا نسلها بعد، در خلق شخصیتها و اتفاقات از آنها الهام میگیرند. قصههای جنگ هم همیشه روایت آنها که در میدانهای نبرد هستند نیست. با هر مرد رزمندهای یک خانواده، یک یا چندین زن درگیر وقایعی میشوند که ممکن است تا آخر عمر گریبانگیر آنها باشد.
«یک کاسه گل سرخ» هم داستان زنانی است که هرکدام به نحوی آسیبدیده از جنگ هستند؛ اما نوع نگاه و رویکردشان به آن متفاوت است. سهما، فریبا، خاله سروی، بیبی عصمت و زن توی تیمارستان و دیگران هرکدام به نوعی همدلی خواننده را برمیانگیزند و هریک روایتگر بخشی از رنجهای زنان در خلال جنگ هستند.
این اثر در عین حال که با آدمها و مسائل دوران دفاع مقدس پیوند تنگاتنگی دارد، داستانی در مورد جنگ محسوب نمیشود. سهما شهری، دختری جنوبی و متولد 1357 که در قم بزرگ شده است، با اینکه چیزی از خاطراتش به یاد نمیآورد، زندگیاش دستخوش تلاطمات پس از آن سالهاست. اتفاقاتی که خارج از اراده او بوجود آمدهاند و حالا با آگاهی از آنها باید در مورد نوع مواجهه با آنها تصمیم بگیرد. شخصیت اصلی در طول داستان فراز و نشیبهایی را چه از لحاظ اتفاقات بیرونی و چه از نظر تحولات درونی پشت سر میگذارد که در نهایت او را به درکی متفاوت از خود و جهان پیرامونش می رساند.
«یک کاسه گل سرخ» داستانی واقعگرایانه است که از زبان اول شخص روایت میشود و بخشهایی از آن نیز بصورت واگویههای درونی سهما و جریان سیال ذهن نوشته شده است. راوی در خلال روایت زمان حال، گریزهایی به گذشته می¬زند و از دوران کودکی و نوجوانیاش، از مرگ مادر و زندگی با پدر و خواهر و برادرهایش میگوید؛ تا کمکم تصویر واضحی از شخصیت او در ذهن خواننده شکل بگیرد. نویسنده به خوبی توانسته است با گرهافکنیهای درست، ذکر جزییات لازم و توصیف¬های مناسب، حال و هوای لحظات مختلف راوی را منتقل و خواننده را با خود همراه کند. از نیمه کتاب گرههای داستان یکی یکی باز میشوند و در یک سوم پایانی مخاطب را شگفت زده میکنند.
اما از نقاط ضعف این اثر علاوه بر ضعف در پردازش شخصیتهای فرعی و خردهپیرنگها، نداشتن لحن و زبان ویژۀ شخصیتهاست. این امر خصوصا در شخصیتی مثل خاله سروی به اوج خود میرسد که لحنش شباهتی به یک زن روستایی ندارد و روایتش هم فاقد منطق داستانی است. از طرف دیگر بیشتر گفتوگوهای کتاب به زبان محاوره نوشته شده و تعدادی به زبان رسمی؛ این یکدست نبودن شیوه نگارش از اشکالات کتاب است. با این حال بعنوان اولین رمان یک نویسنده اثری خواندنی و قابل قبول است.
این داستان فصلبندی ندارد و تنها با شمارههایی بخشهایش از هم جدا شدهاند و چاپ اول آن در 156 صفحه و در سال 1396 توسط نشر نون منتشر شده است.
پونه فضائلی
دیدگاهتان را بنویسید