گزارش نشست «عناصر داستان در بوستان و گلستان»
در نشست «عناصر داستان در بوستان و گلستان» مطرح شد؛
تفاوت «قصه» و «داستان» چیست؟/ سعدی ما را «فریب» نمیدهد
نشست آموزشی «عناصر داستان در بوستان و گلستان همراه با سعدیخوانی اهالی ادب» عصر روز چهارشنبه ۲۱ اردیبهشتماه در سالن مهر حوزه هنری برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، نشست آموزشی «عناصر داستان در بوستان و گلستان همراه با سعدیخوانی اهالی ادب» عصر روز چهارشنبه ۲۱ اردیبهشتماه در سالن مهر حوزه هنری برگزار شد.
در ابتدای این جلسه پس از اینکه برخی از حاضران به خواندن اشعاری از سعدی پرداختند، معصومه امیرزاده مدرس دانشگاه پشت تریبون قرار گرفت و بیان کرد: ما اینجا میخواهیم دو موضوع را که نمیتوانند به هم ربط داشته باشند، به هم ربط بدهیم. میخواهیم درباره عناصر داستان در بوستان و گلستان صحبت کنیم، ما در گلستان و بوستان حکایت و قصه میبینیم. باید بگویم آنچه که ما امروز بهعنوان داستان میشناسیم محصول ادبیات غرب است و بعد از مشروطه به ما رسیده است. در این میان قصه قدمت زیادی دارد اما «فرم قصه» به جهت ساختاری با «فرم داستان» هم مشابهت و هم تفاوت دارد؛ این دو جاهایی با هم همپوشانی دارند و جاهایی از هم فاصله میگیرند.
زبان فارسی در حال به تاراج رفتن است
وی با بیان اینکه زبان فارسی با پدیدههایی مثل فینگلیشنویسی، خرده فرهنگ و… در حال به تاراج رفتن است، مطرح کرد: آیا داستاننویسی ساده امروزی میتواند این ادعا را داشته باشد که عامه میتوانند آن را ببینند و خواص بپسندند؟ باید بدانید به محض رفتن به سمت ساده نویسی از عمق اثر کاسته میشود، پس رجوع شما به سعدی و گلستان و بوستان دقیق است. در آثار سعدی میبینید یک نفر برای ما داستان تعریف میکند، قصه میگوید و زبان سادهای دارد اما همزمان ایجازی دارد که شما نمیتوانید ادای آن را دربیاورید.
امیرزاده با اشاره به اینکه بزرگان ما مثل حافظ و سعدی، آنقدر تحت تاثیر قرآن هستند که نمیشود یک غزل مثل حافظ و سعدی آورد، عنوان کرد: داستانهای سعدی دنیای کوچکی دارند که ذهن نویسنده بر آن اشراف دارد. نویسندگان حرفهای پیرنگها را در دنیاهای کوچکی ترتیب میدهند یعنی پیرنگ ول نیست و اطرافش مشخص است. هرچه دنیای داستان شما بزرگتر باشد، کار شما سطحیتر میشود چون امکان تحقیق کمتر است.
وی در تعریف قصه هم اظهار کرد: قصه همیشه ابعادی داشته که در اینجا توضیحاتی میدهم، قصههایی بودهاند که در آیین حکومت داری، در باب درویشان، فلسفی و عرفانی بودهاند. در قصهها بر اتفاق و رویداد تاکید میشود نه بر شخصیت. حادثه داستان را پیش میبرد، شخصیتها انگار مهآلود هستند، شخصیت در اختیار نویسنده است و حوادث بدون ضابطه پیش میبرد.
تفاوت «قصه» و «داستان» چیست؟
این مدرس دانشگاه ضمن اشاره به مفهوم پیرنگ و تفاوتهای قصه و داستان بیان کرد: داستان حادثههایی دارد که رابطه علی- معلولی دارند، داستان به معنای امروزی، آن چیزی است که دارای ساختار علی و معلولی است، آیا قصه این را رعایت میکند؟ خیر. قصه دارای یک سری رابطه پشت سر هم است که اتفاقاً همزمانی دارند اما رابطه علی و معلولی نه؛ قصه زاینده حادثه بعد از خود نیست.
امیرزاده مطرح کرد: شخصیتها در داستانها خاکستری هستند، یعنی شخصیت سفید و سیاه مطلق نداریم، آنها در طی فرآیند داستان دچار تغییر و تحول میشوند، اما شخصیتها در قصهها ساده و سفید و سیاه هستند. درواقع تکلیفشان مشخص است، خیلی قرار نیست در فرآیند قصه از هویت خود بیرون بیایند و به جوهره خود برسند. در داستان نویسنده قرار است شخصیت و قهرمان را از هویت به جوهره برساند، او را در مقابل انتخابهایی قرار میدهد که مجبور به انتخاب شود و جوهره درونی خود را نشان بدهد. در حکایتها اغلب قرار نیست این اتفاق بیفتد و شخصیت دچار تغییر شود، آن کسی که قرار است تلنگری بخورد مخاطب است نه شخصیت. ساختار ادبیات به همین مناسبت بر پیرنگ سادهای استوار است، پیرنگها در داستانها پیچیده هستند اما در قصه اینگونه نیست. پیرنگ در قصه خطی است، مثلاً یک ماجرایی از یک زمانی شروع میشود و اغلب برش زمانی خاصی نداریم، در بی زمانی و بی مکانی رقم میخورد اما در داستان باید برش زمانی تیز و مشخص داشته باشید. در داستان ما انواع روایتها را داریم مثل پسنگر، پیشنگر، موازی و… در داستان تنههای اصلی و فرعی داریم. این اتفاق در «کلیه و دمنه» و… هم رخ میدهد یعنی همزمان با داستان اصلی، داستان فرعی هم دارد.
وی درباره دستهبندی پیرنگها بیان کرد: ما یک پیرنگ باز و یک پیرنگ بسته داریم؛ پیرنگ بسته کیفیت پیچیده و نظمی دارد. در حکایتها وقتی داستان را میخوانید یا یک داستان معمولی طرف هستند. ضمن اینکه پیرنگ طبیعی همه چیز را ساده پیش میبرد. عناصر را نمیچیند، نویسندههای قهار پیرنگ های پیچیده را ساده نشان میدهند در حالی که در اصل این چنین نیستند.
مقدماتی که مخاطب را فریب میدهد
وی در ادامه با خواندن داستانی از باب هفتم گلستانی مطرح کرد: در داستان مقدمات به گونهای چیده میشود که خواننده فریب بخورد مثلاً فکر کند شخصیت عابد است در حالی که در باطن این چنین نیست. این حرکت در داستان زیاد است اما در قصه نه؛ مثلاً سعدی اغلب ما را فریب نمیدهد. درواقع با خواندن یک اثر میتوانیم حدس بزنیم که شخصیت قرار است خرابکاری به بار آورد.
این مدرس دانشگاه اظهار کرد: گاهی در اثری شخصیت دو محور دارد یک میل خودآگاه، یک میل ناخودآگاه. سادهاندیشان گمان میکنند یک سری موضوعات اتفاقی رخ میدهد اما آنهایی که عمیقتر فکر میکنند میدانند که ناخودآگاه آن اتفاق را هدایت کرده است. شما در داستان میل ناخودآگاه شخصیت را به او نشان میدهید، شخصیت با خود واقعیاش مواجه میشود در این هنگام یا فرو میریزد یا از نو خودش را میسازد. سعدی و داستاننویسان خوب داستان را از نزدیکترین نقطه به نقطه عدم تعادل شروع میکنند یعنی مقدمات را میچینند و سپس آن را به بحران میبرند. نکته دیگر این است که در داستانپردازی شخصیت و حریف یک سری ویژگیها باید داشته باشند حریف باید به اندازه شخصیت قوی به نظر برسد وگرنه بردن او هیچ لذتی ندارد.
امیرزاده در بخش دیگر از صحبتهایش گفت: ۴۲ حکایت در بوستان داریم که ۳۸ مورد آن پیرنگ نرمالی دارند، در این میان سه پیرنگ ناقص داریم یعنی نصفه و نیمه رها شدهاند، در برخی پژوهشها میبینیم که برخی پیرنگها را عالی توصیف کردهاند که البته من چنین برداشتی ندارم درواقع به نظرم بیشتر نرمال هستند.
وی در ادامه حکایتی از بوستان را خواند و بیان کرد: باید بدانید سعدی در شخصیتپردازی مواردی که از آن بهعنوان ویژگیهای شخصیت بیان میکند در پیرنگ داستان موثر است، یعنی وقتی درباره زیبایی صحبت میکند احتمالاً قرار است این زیبایی به چالش بکشد، چون وقتی «گونه» شخصیت را میسازد یک سری ملزومات را همراه او میکند، یعنی مثلاً لحن شخصیت را متناسب با طبقه اجتماعی او میسازد. در این صورت تکلیف شما با شخصیت و پیرنگ آینده آن مشخص میشود و مقدمه بیهودهای نمیچیند.
امیرزاده اظهار کرد: در داستانهای قدیمی حتی در شاهنامه شخصیتها کمکم و در گذر زمان از سادگی به شخصیتهای پیچیده تبدیل میشوند در داستان امروزه شخصیتها پیچیده هستند اما در قصهها اینگونه نیستند. سعدی داستانهایی که تعریف میکند به همین سادگی در خدمت ادبیات تعلیمی هستند، البته امروزه برخی مکتبها میگویند داستان یک هنر است و نباید با آن یک ایدیولوژی را منتقل کنید.
وی در ادامه ضمن خواندن داستانی دیگر از گلستان بیان کرد: ادامه و کش دادن داستانهایی که در اوج شروع میشوند، خیلی سخت است اما من داستانهایی را دیدهام که از پایان آغاز شدهاند. مثلاً یک شخصیت مرده داستان را تعریف میکند، اینها داستانهایی هستند که پس از اوج شروع میشوند و تکلیف شما با شخصیت مشخص است در عین حال اینگونه نیست که ولع شما را برای خواندنشان کم کند به همین دلیل است که میگویند داستان، جهان امکان است، در آن هر چه میخواهید میتوانید انجام بدهید به شرط آنکه بلد باشید.
تفاوت «دیالوگ» و «گفتگو» چیست؟
وی ضمن تشریح فرق بین دیالوگ و گفتگو مطرح کرد: در دیالوگ باید دوییت وجود داشته باشد، دیالوگ با گفتگو فرق میکند، در دیالوگ تعلیق ایجاد میشود، دیالوگ به شما اطلاعات میدهد.
این مدرس دانشگاه در ادامه ضمن خواندن حکایتی دیگر از گلستان و بیان اینکه برخی حکایتها پیرنگ ترکیبی دارند، توضیح داد: شخصیت در نسبت با حادثه تکلیفش مشخص میشود، مضمون جایی شکل میگیرد که شخصیت میخواهد هویت خود را بشکند و جوهره خود را نشان بدهد.
امیرزاده در پایان گفت: برای تولید قهرمان جذاب در داستان، باید او را حاوی چند شخصیت کنیم؛ شجاعت، جراحت ناحق، مهارت، در خطر بودن، محبوب خانواده بودن، سختکوشی و … از جمله این ویژگیهاست. مثلاً شخصیت نباید خودش عامل بدبختیاش باشد، باید عینک داستان به صورت بزنید، هر چیزی میخوانید و با هر کسی حرف میزنید باید به آن نگاه داستانی داشته باشید. از لحن غنایی در داستان بیرون بیایید، این را هم بدانید که در داستان حریف جای قهرمان را نمیگیرد اما گاهی به داستان غالب میشود. اجازه بدهید حریف قوی بشود چون حریف هیچوقت جای قهرمان را نمیگیرد اما این امکان را به خواننده میدهد که از داستان لذت ببرد.
(به نقل از سایت حوزه هنری)
دیدگاهتان را بنویسید