چهار حافظه
“به گمان من هر انسان چهار حافظه دارد. “
سطحی ترین نوع حافظه او اتفاقهایی است که از ابتدای کودکی تا کنون به خاطر میآورد. از نخستین خاطراتی که در آن زندگی مثل خواب دم صبح شیرین و سبک بود تا اینکه امروز چه خورده و به چه اندیشیده.
.
حافظه پنهان دیگر همه اتفاقهای فراموش شدهاست. اتفاقهایی که در گذر عمر از یاد برده اما رد آن بر روح او باقی است. فراموش کرده سه سالگی دستش در بازاری از دست مادر رها شده و مضطرب سر چرخانده اما هنوز در سن سی سالگی به شلوغی که میرسد ضربان قلبش بالا میرود.
حافظه سوم، تاریخ کشور و جهان است. همه پادشاهان و جنگها و قراردادها و اتفاقهای تاریخی که در ذهن دارد. حالا کسی محفوظاتش بیشتر است و دیگری کمتر.
و اما حافظه چهارم!
بار همه اندوهها و شادیهایی که ما به یاد نداریم اما از قرنها قبل بر گرده حافظه جمعیمان سنگین است. مجموع داستانهایی که لازم نیست حتما راستی آزمایی شوند بلکه پیروان بیشمار دارند. این ناخوداگاه جمعی بی آنکه ما بخواهیم بر جهت گیریهای کلی ما به عنوان یک ملت اثر میگذارند. همان چیزی است که در بحران ملتها را به تصمیمهای سخت یا تساهل و تسامح میکشاند.
نکته مهم این است که درون حافظه
جمعی ما کهن الگوهایی نفس میکشند که استمرار بودنشان بر سرنوشت ملتها موثر است. مثلا کهن الگوی پهلوان_درویش کسی که قدرت دارد اما آن را اعمال نمیکند. اگر داستانی نوشته شود که در آن شخصیت اول، قدرتمندی بدون اعمال قدرت باشد، میتواند در بین طیف گستردهای مورد توجه قرار گیرد. حال تصور کنید مردمان یک کشور این کهن الگو را در ناهوشیار جمعی خود داشته باشند. بودن این کهن الگو در سلوک سیاسی و رفتار اجتماعی آنها نمود دارد.
اگر کهن الگوهای ایرانی را بشناسیم به ناخودآگاه جمعی ملت خود راه یافتهایم و با بازنمایی انتخابی آنها در داستان میتوانیم در غنای فرهنگ عمومی و تصمیمهای مهم ملت خود موثر باشیم. بانوی فرهنگ از همین جهت کهنالگوهای زن شاهنامه را جزو سرفصلهای آموزشی خود قرار دادهاست. شناخت این کهن الگوها میتواند از شما نویسندهای ماندگار بسازد.
(به قلم سركار خانم معصومه ميرزاده)
دیدگاهتان را بنویسید