معرفی کتاب «چشم سگ»
واقعیت،چشمهای من و مادر است و سگِ احمدعلی.
چشم سگ که دروغ نمیگوید. این آخرین جمله کتاب “چشمسگ” اثری از عالیه عطایی است.سومین اثر داستانی عالیه عطایی، از هفت داستان با فضای رئالیستی تشکیل شده است.
ما تقریباً با یک کتاب زنانه مواجه هستیم. نویسنده از تجربههای خود به عنوان یک مهاجر بهره گرفته و فضای مضطرب را در داستانهایش ترسیم کرده است. او تجربه زیسته خود را در “چشم سگ” آنچنان ملموس و قابل درک جلوه داده که معنای مهاجرت و مشکلات آن به خوبی برای خواننده تبیین میشود.
عالیه عطایی پس از انتشار “چشمسگ” بارها در مصاحبههایش بیان کرده که مهاجرت تنها در زبان اتفاق میافتد و به همین خاطر او که یک نویسنده دو ملیتی افغانستانی_ایرانی است خود را مهاجر نمی داند.
شخصیتهای هفت داستان کتاب، بدون هیچ وجه اشتراکی جز اهل افغانستان بودن، در جبر جغرافیایی مهاجرت و پناهندگی به ایران گرفتار شدهاند. در این داستانها همه عواطف انسانی به تصویر کشیده میشوند. دلسوزی و شفقت، حقارت و تردید، فداکاری و شکست خوردن، احساسات عاطفی عمیق و دروغگویی و موارد بسیار دیگری که زندگی شخصی هر فرد را برای او می سازد.
در جهان داستان های عالیه عطایی، زنان با همه رنجها و محنتها و حتی ضعفها و ایدههایشان حضور دارند. اما نویسنده کاملاً بیطرف بوده و قضاوتی انجام نداده است. تصویری که او از زنان در داستانهایش ارائه میدهد بیشتر از آنکه کلید واژه هایی از فمینیست را به ذهن مخاطب برساند، به درک انسانیتر آنها کمک میکند.
وجود نمادها و اِلِمانهای متفاوت در کتاب، خواننده را ناخواسته به کشف و لذت از کشف آنها ترغیب میکند.
من داستان اول و آخر کتاب یعنی “شبیه گالیله” و “چشم سگ” را بیشتر دوست داشتم.
(تهیه و تنظیم: رضا شعبانی)
دیدگاهتان را بنویسید