معرفی کتاب «پروانه ها گریه نمیکنند»
مرضیه اعتمادی در سومین اثر خود با عنوان «پروانهها گریه نمیکنند»، سراغ یک روایت رفته است. او با عنوان فرعیای که برای کتاب انتخاب کرده، تکلیف خواننده را همان اول مشخص میکند و خواننده میداند قرار است با چه موضوعی مواجه شود.
کتاب از پانزده فصل تشکیل شده و نویسنده برای عنوان هر فصل، مصرعی از اشعار مرحوم قیصر امینپور را برگزیده است.
اعتمادی در روایت صفر _پیش از روایتهای اصلی_ از زندگی شخصی خودش و علت نگارش کتاب سخن میگوید. زندگیای که در کتاب «شصت» _اولین کتاب نویسنده_ بهخوبی آن را شرح داده است. او در مقدمه کتاب اینطور توضیح میدهد: «پروانهها گریه نمیکنند» پانزده روایت در مورد تفاوتی به نام معلولیت است. در ابتدای هر روایت پیش از آنکه به ماجرای اصلی ورود پیدا کنم، من در چند سطر شکل مواجهه و ملاقاتم با صاحبان بزرگوار و نجیب روایتها را بیان کردهام. دیدارهایی که هر کدام پنجرهای تازه به دنیای کوچک من باز کرد و امیدوارم این اتفاق در ذهن و جان خوانندگان این کتاب هم بیفتد.
اگر آثار قبلی اعتمادی را خوانده باشید، کاملاً به این نکته پی خواهید برد که قلم او هربار پختهتر از قبل شده است. این نکته درباره این کتاب که در ابتدای هر روایت، توضیحاتی را درباره هر راوی میدهد کاملاً مشخص است. آنقدر به تعابیر بکر و البته از نوع زنانه برمیخوری که سوختی میشود برای خواندن روایتهای بعدی. آنقدر روایت راویان کتاب جاندار است که صفت بد ترحم و دلسوزی را کنار میگذاری و گاهی غبطه میخوری به این همه قدرت و ایمان آنها و نویسنده برای ادامه زندگی. راویتگَرانی همچون رضا، ابوالفضل، ابوذرِ عاشق، فاطمه و حمید کیانیانِ آخر قصه. و جمله «باید کدام در را میکوبیدم» که بهقول داستاننویسان موتیف روایتهای او شده و کلی حرف پنهان در خود جای داده است.
بهعنوان یک جوجه خبرنگار همواره همانقدر که نگارش کتاب برایم مهم است، پشت صحنه شکلگیری کتاب هم برایم ارزشمند است. وقتی توضیحات نویسنده را درباره چهطور مصاحبه گرفتن با راویان کتاب خواندم، این همه همت نویسنده را تحسین کردم و البته کمی هم یاد گرفتم که برای انجام هر کاری که بخواهی، اگر واقعاً بخواهی، هیچ بنبستی وجود ندارد. اعتمادی واقعاً خواسته بود و این خواستن تبدیل شد به این کتاب. باید به آقای مهدی قزلی هم خداقوت گفت که سبب خلق چنین مجموعههایی در نشر جامجم شد.
اگر بین اعضای خانوادهتان یا آدمهای اطرافتان فردی به ظاهر معلول دارید، این کتاب به شما و بقیه اعضای خانواده کمک میکند که چهطور با آنها همچون بقیه انسانهای پیرامونتان برخورد کنید.
متن پشت جلد کتاب را گزینه مناسبی برای برشی از کتاب دیدم: «بچههای دارای معلولیت شبیه پروانهاند. چرا که در عین زیبایی و لطافت، بهشدت آسیبپذیرند. بهراحتی میتوانند با یک حرف یا نگاه، بشکنند. باید آداب برخورد با آنها را یاد بگیریم. کمکشان کنیم، درهای جامعه را به رویشان باز بگذاریم، اجازه بدهیم از پیله ناتوانی و ضعف بیرون بیایند و شگفتی بالهایشان را پیش چشم ما، به نمایش بگذارند. پروانهها وقتی از دنیا ناامید میشوند، گریه نمیکنند. در عوض قدرت بالهایشان را از دست میدهند. خشک میشوند، میشکنند، تمام میشوند. باید برای بهتر شدن حال پروانهها تلاش کنیم. نگذاریم از شوق پرواز، خالی شوند. زیبا، مثل لبخند رضایت یک پروانه وقتی که بالهای پر از طرح و نقشش را روی گل آفتابگردان باز میکند.»
این کتاب در ۲۵۵ صفحه در سال ۱۴۰۱ با شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۷۸ هزار تومان توسط انتشارات جامجم به بازار نشر عرضه شده است.
بهقلم: رضا شعبانی
دیدگاهتان را بنویسید