معرفی کتاب «نعمت جان»

ایران زنانی به خود دیده که قدمهایی نهراسیده جهت مخالف رود برداشتهاند. قدمهایی که رود جلویشان نرم خزیده. صغری دختری است از اندیمشک. دختری از شهر کُنارهای ستبر. درختهای همیشه سبز.
یک لحظه آرام ندارد. یک پایش در کمیتهی امداد. پای دیگرش روی سنگلاخهای کوه؛ که برود گوهری در دل مردم آنجا بگذارد و دستهایش را برای شستن لباسهای خون خورده از زخم، در حوضِ خونِ بیمارستان شهید کلانتری.
“نعمت جان” نوشتهی سمانه نیکدل توسط انتشارات راه یار در ۲۰۷ صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب روایت زندگی خانم صغری بستاک از روزهای قبل از انقلاب تا پایان جنگ است. از ویژگیهای کتاب این است که با دارا بودن قالب روایی، از داستان هم بیبهره نیست و توانسته پیام خود را بدون شعارزدگی به مخاطب برساند.
بخشی از کتاب:
قرآن را از روی طاقچه برداشتم. نیت کردم. سورهی مریم آمد. همینطور که آیات را میخواندم، اشکم سرازیر شد. حال غریبی داشتم. آقام پرسید:چی شد؟
فریدون گفت: متوسط اومده.
گفتم کجاش متوسطه؟
رو کردم به آقا و آیههایی را که خدا خطاب به حضرت زکریا فرموده بود برایش خواندم (ای زکریا ما به تو فرزندی بشارت میدهیم…)
مو به تنم سیخ شده بود. درست از همان جایی جواب داد که بیشترین بحث و مخالفت برای ازدواج ما روی آن بود. عمو عبدالله با خواندن آیات به گریه افتاد. آقام وقتی ترجمهی آیات را شنید، رفت توی اتاق پذیرایی. صدای صلوات بلند شد. با صدای صلوات، ننه گریهاش گرفت. چادرش را سر کرد و از خانه رفت بیرون؛ فریدون هم دنبالش….
(به قلم سلیمه مهرجو)
دیدگاهتان را بنویسید