معرفی کتاب «نبرد تکخوان»
ساعت ۱۶:۵۳ روز چهارشنبه اول بهمن ۱۳۶۵، بر اثر حمله میگهای رژیم بعث عراق، نزدیک به صد نفر از مردم شهر قم به شهادت رسیدند؛ از جمله مینیبوسی از دانشآموزان گروه سرود مدرسه راهنمایی قطب راوندی که از اجرای سرود در سینما تربیت برمیگشتند، در این حمله به شهادت رسیدند.
شهادت همه اعضای گروه سرود مدرسه قطب راوندی دردناکترین بخش این حادثه بود، که مقام معظم رهبری نیز در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای استان قم در سال جاری، به آن اشاره کردند.
رهبر انقلاب در این دیدار فرمودند: «شهدای گروه سرود جزو اتّفاقات نادر در دوران دفاع مقدّس است؛ یک تعدادی نوجوانِ مثلاً دوازدهساله، سیزدهساله، چهاردهساله، سرود میخوانند، بعد هواپیما میآید، همین گروه را هدف قرار میدهد، شلیک میکند، همه آنها ــ همه یا نزدیک به همه ــ شهید میشوند. کو سرودشان؟ چه خواندند؟ چه گفتند؟ چه کردند؟ پدرمادرهایشان چه کار کردند؟ اینها احتیاج به تبیین دارد، اینها پیام دارد.»
کتاب «نبرد تکخوان» بهقلم فهیمه شاکریمهر از معدود کتابهایی است که درباره این گروه سرود به رشته تحریر درآمده است. بهعبارتی اولین نقطه قوت کتاب نگاه اقلیمی قم و بومی نویسنده به یک ماجرای تقریبا فراموش شده است، که توانست آن را در قامت یک داستان بلند زنده کند.
«نبرد تکخوان» داستان یک پسر نوجوان به نام ایمان در دهه ۶۰ و زمان جنگ است. ایمان به اقتضای سنش برای تکخوان شدن گروه سرود مدرسه با دوستانش هادی و محسن رقابت دارد و البته مقداری هم لجاجت. قرار است مسابقهای در شهر قم برگزار شود و بهترین گروه سرود مدرسه به جبهه برود و برای رزمندگان اجرا داشته باشد. آنها که دوستان گرمابه و گلستان هستند و نویسنده به آنها لقب سهتفنگدار داده، تکخوان گروه سرود شدن را سکوی پرتابی میدانند تا به جبهه اعزام شوند. چون تلاشهای آنها برای رفتن به جبهه بهخاطر پایین بودن سن بینتیجه مانده بود. نامههایی که دوستانشان از جبهه میفرستادند آنها را هوایی کرده بود. برای همین تلاش میکردند تا در گروه سرود جایی داشته باشند. کار ایمان از بقیه سختتر است؛ چرا که خانواده او، بهویژه پدرش با رفتن او به جبهه مخالف است. در این بین اتفاقاتی رخ میدهد و تکخوانها از گروه سرود جا میمانند.
کتاب از ۱۳ فصل تشکیل شده و ریتم آغازین هر فصل و البته کل کتاب بهگونهای است که مخاطب را تا پایان هر فصل و پایان کتاب در دل داستان نگه می دارد. با اینکه ایمان یک راوی غیرهمجنس بهحساب میآید؛ اما کاملا باورپذیر است و مخاطب نوجوان و جوان میتواند با او همراه باشد و همذاتپنداری کند.
اشاره به اتفاقات و اتحاد پشت جبهه مردم از جمله مواردی است که در این اثر به آن اشاره شده است. اینکه این اتحاد در بین نوجوانهایی چون ایمان و خواهرش آسیه هم وجود داشت قابل توجه است. در مقابل، خاکستری بودن شخصیت اصلی داستان یعنی ایمان توانسته دست نویسنده را برای مانور بیشتر او در داستان باز بگذارد؛ یعنی ما با یک قهرمان مثبت روبرو نیستیم. هر چند همین ایمان در جاهایی از کتاب پرچانگی میکند و خواننده را کمی عصبانی. شاکریمهر بهجای اینکه داستانش را مثل خیلی از کتابهایی که موضوعشان دفاع مقدس است در جبهه و میدان جنگ روایت کند، دوربینش را در شهر قم قرار داده و از داخل شهر جنگ و تاثیر آن بر زندگی مردم را به مخاطب نوجوان نشان میدهد.
نویسنده تلاش میکند نحوه زندگی و فضای قم دهه شصت را به ما نشان دهد؛ چه در قالب برخی خرده فرهنگها و چه در قالب صحنهپردازیها. خردهفرهنگهایی که گرد فراموشی روی آنها نشسته و نوجوان امروزی چیزی از آن را نه دیده و شاید هم نه شنیده.
با اینکه این کتاب اولین اثر مستقل شاکریمهر بهحساب میآید، اما از استخوان بندی خوبی از نظر پیرنگ و تکنیک داستاننویسی برخوردار است. گرچه از نویسنده داستانهایی در کتابهای «چای عراقی»، «هلو برادر»، «آدمهای خانه عنقا» که مجموعه داستانهای گروهی هستند قبلا چاپ شده است.
اگر بخواهم قدرت اصلی نویسنده را بیان کنم، پایانبندی غافلگیر کننده داستان را باید قدرتمندترین بخش این کتاب دانست و البته حس تعلیقی که تا پایان کتاب با خواننده است. این اتفاق مرا یاد یک جمله مهم از میکی اسپیلین نویسنده آمریکایی میاندازد: فصل اول رمان شما کتابتان را پرفروش خواهد کرد و فصل آخر رمان شما، رمان بعدی شما را پرفروش خواهد کرد.
«نبرد تکخوان» در ۱۲۰ صفحه، سال ۱۴۰۰ توسط نشر معارف روانه بازار نشر شده است.
تهیه و تنظیم: رضا شعبانی
دیدگاهتان را بنویسید