جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • اخبار
  • مقالات
    • قند و نقد
    • چهارشنبه‌های آموزشی
    • گزارش نشست
    • سه‌شنبه‌های خواندنی
    • داستانک
    • معرفی کتاب
  • تماس با ما
  • صفحه ورود
  • محصولات
    • ویدیوهای آموزشی
    • کتاب اعضای کانون
    • دوره های آموزشی

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • اخبار
  • مقالات
    • قند و نقد
    • چهارشنبه‌های آموزشی
    • گزارش نشست
    • سه‌شنبه‌های خواندنی
    • داستانک
    • معرفی کتاب
  • تماس با ما
  • صفحه ورود
  • محصولات
    • ویدیوهای آموزشی
    • کتاب اعضای کانون
    • دوره های آموزشی
شروع کنید
  • خانه
  • اخبار
  • مقالات
    • قند و نقد
    • چهارشنبه‌های آموزشی
    • گزارش نشست
    • سه‌شنبه‌های خواندنی
    • داستانک
    • معرفی کتاب
  • تماس با ما
  • صفحه ورود
  • محصولات
    • ویدیوهای آموزشی
    • کتاب اعضای کانون
    • دوره های آموزشی
شروع کنید

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارمعرفی کتابمعرفی کتاب «به کی سلام کنم»

معرفی کتاب «به کی سلام کنم»

21 آذر 1401
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
معرفی کتاب

کتاب «به کی سلام کنم» مجموعه‌‌ای شامل داستان‌های کوتاه، نوشته‌ی سیمین دانشور است.
دانشور به خوبی، پازل زنانِ جامعه‌ی دهه چهل را با شخصیت‌های نامتجانسِ داستان‌هایش کامل می‌کند و ما را به سوی دورنمایی روشن از تاریخ هدایت می‌کند.
«تیله شکسته»، «تصادف»، «به کی سلام کنم؟»، «چشم خفته»، «مار و مرد»، «انیس»، «درد همه جا هست»، «یک سر و یک بالین»، «کید الخائنین» و «سوترا» نام داستان‌های این مجموعه است. عنوان این کتاب از داستان سوم آن برگرفته شده‌ است.

سیمین دانشور با استفاده از سنت چند هزار ساله‌ی قصه‌گویی در ایران‌زمین و ترکیب آن با تکنیک‌های مدرن خلق داستان کوتاه، اثر جذاب دیگری را به مخاطبین خود هدیه می‌کند. داستان‌های کتاب «به کی سلام کنم»، با ارائه‌ی جزئیاتی غنی و طیفی گسترده و متنوع از شخصیت‌های آشنا و قابل باور، خواننده را به دل جامعه‌ی ایران در چند دهه‌ی قبل و دغدغه‌های موجود در آن می‌برد.

دانشور در این داستان‌ها، تمرکزی ویژه بر اعتقادات و اندیشه‌های کاراکترهای خود دارد و علاوه بر پرداختی رضایت‌بخش به هر یک از آن‌ها، موفق می‌شود در فضاسازی کلی قصه‌ها نیز بسیار هنرمندانه و دلنشین عمل کند.
این مجموعه‌ی ۲۴۲ صفحه‌ای در سال ۱۳۵۹ به کمک انتشارات خوارزمی وارد بازار نشر و کتاب شد.

در بخشی از کتاب آمده است:
واقعاً کی مانده که بهش سلام بکنم؟ خانم مدیر مُرده، حاج اسماعیل گم شده، یکی یک‌دانه دخترم نصیب گرگ بیابان شده، گربه مُرد، انبُر افتاد روی عنکبوت و عنکبوت هم مُرد و حالا چه برفی گرفته، هر وقت برف می‌بارد دلم همچین می‌گیرد که می‌خواهم سرم را بکوبم به دیوار. دکتر بیمه گفت: «هروقت دلت گرفت بزن برو بیرون.» گفت: «هروقت دلت تنگ شد و کسی را نداشتی درددل بکنی بلند بلند با خودت حرف بزن.» یعنی خود آدم بشود عروسک سنگ صبور خودش. گفت: «برو تو صحرا و داد بزن. به هر که دلت خواست فحش بده.» چه برفی می‌آید. اول تو هم می‌لولید و پخش می‌شد. حالا ریز ریز می‌بارد و این‌طور که می‌بارد معلوم است که به این زودی‌ها ول نمی‌کند. از اول چله‌ی بزرگ همین‌طور باریده…

همانطور که از ابتدای داستان ملاحظه کردید، تنهایی یک زن را می‌بینیم. کوکب سلطان طی ماجراهایی به جایی رسیده که به نسخه‌ی پزشک دارد بلند بلند با خودش صحبت می‌کند و در فکر این است که دیگر کسی برایش نمانده که حتی به او سلام کند. کوکب سلطان دست مخاطب را می‌گیرد و همانطور که در برف به آرامی قدم می‌زند، او را هم به گذشته‌ی خود می‌برد و آن را شخم می‌زند. در همین حین ناگهان پایش سُر می‌خورد. و در کمال ناباوری بر اثر این حادثه به این نتیجه می‌سد که انگار تمام شهر، قوم و خویش خودش است و می‌تواند به تک تکشان سلام کند.

در انتهای داستان می‌خوانیم:
چند رهگذر به طرفش آمدند. جوانی که ریش سیاه و عینک داشت خم شد و دست کوکب سلطان را گرفت و از زمین بلندش کرد. چادر نمازش را از روی زمین برداشت. برف‌هایش را تکانید و روی سرش انداخت. زن خوش‌سیمای بی‌حجابی آشغال گوشت را جمع کرد و در کاغذ روزنامه پیچید و به دستش داد. جوان چترش را برداشت و روی سرش گرفت و دست انداخت زیر بغلش و گفت: «من شما را می‌رسانم.» زن خوش‌سیما گفت: «اگر فکر می‌کنید جایی از بدنتان شکسته ببریمتان درمانگاه.» قلب کوکب‌سلطان بدجوری می‌زد و دهانش تلخ بود. با این‌حال به روی زن خندید. ناگهان خیال کرد این جوان دامادی است که آرزو داشت داشته باشد اما نداشت و این زن دختر خودش است.
بعد اندیشید که تمام مردم شهر، قوم و خویش و کس و کار او هستند و از این اندیشه یک آن دلش خوش شد. رو به همه سلام گفت و ناگهان زد به گریه و حالا اشکی می‌ریخت که انگار حاج اسماعیل همین دیروز گم شده بود.

(تهیه و تنظیم: زهرا قمی)

برچسب ها: آموزش نویسندگیانتشارات خوارزمیبانوی فرهنگحوزه هنریداستانداستانکزنان ایرانیزنان نویسندهسیمین دانشورکتاب خوبمعرفی کتابنویسندگینویسنده شو
قبلی معرفی کتاب نگهبان سرو
بعدی کلاس «عاشورا در آینه آفرینش هنری»

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
دسته‌ها
  • آموزشی
  • اخبار
  • اطلاعیه
  • بدون دسته بندی
  • چهارشنبه‌های آموزشی
  • داستان
  • داستانک
  • سه‌شنبه‌های خواندنی
  • قند و نقد
  • گزارش نشست
  • گفت‌وگو
  • معرفی کتاب
  • یادداشت
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش رایگان نویسندگی آموزش نویسندگی امام حسین انتشارات شهید کاظمی بانوی فرهنگ حسین شهرستانی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستانک غربی داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی سارا عرفانی سمیه عالمی سوگواره ده سوگواره عاشورایی ده شاهنامه عاشورا فائضه غفار حدادی فردوسی قصه محرم معرفی کتاب معصومه امیرزاده مینیمال مینیمال آرت نقد نقد داستان نقد داستان کوچک نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتاب گردی کتابگردی کتاب‌باز کهن‌الگو
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

دسترسی سریع
  • خانه
  • دوره ها
  • اخبار
  • تماس با ما
  • فرم عضویت
  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.com/?p=8864
لیست علاقه مندی ها 0 حذف همه
صفحه لیست علاقه مندی را باز کنید به خرید ادامه دهید
دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

عمومی

  • 5 دوره

کتاب اعضای کانون

  • 6 دوره
دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید
Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.