مجموعه داستانک های #عزیزم_حسین(ع)
مجموعه داستانک #عزیزم_حسین(ع)
روایت خادمان کوچک حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام
حسینیه را سیاهپوش کردند. بساط چای و سماور هیئت را به راه انداختند. صوت و مداح هم آماده بودند.
صاحبان عزا اینبار، طفلان خانه بودند.
داستانک از مریم صفدری؛ تهران ، از مجموعه داستانکهای عاشورایی ده
گفتند: هنوز خیلی کوچیکه، این همه راه پیاده، کجا میبریش؟!
گفت: پسرم دیگه مرد شده، شش ماهشه…
داستانک از زینب گلستانی؛ آبادان؛ کتاب دومین سوگواره عاشورایی ده
کتیبه را با کمک پدر به دیوار نصب کرد. سینی پر از استکان را آورد. میکروفون را برداشت تا نذر مادر را ادا کند.
اولین باری بود که بدون سمعک صدای خودش را میشنید…
داستانک از مریم گلچمن؛ بوشهر، از کتاب مجموعه داستانهای کوتاه کوتاه، دومین سوگواره عاشورایی ده
امام حسین(ع)، علیاصغر(ع) را از گهواره بیرون اورد. او را روی دست گرفت و گفت: آیا کسی هست که جرعهای آب دهد؟
دختر بچه وارد تعزیه شد و بطری آب را به امام تعارف کرد…
داستانک از امیرشادپور؛ مجموعه داستانکهای عاشورایی
دیدگاهتان را بنویسید