داستان کوچک خانم حیدری
سی وپنج سال بود که هفت سین بی بی سیب نداشت. آخر تنها فرزندش عاشق سیب بود، پلاک سعید را کنار شش سین دیگر گذاشت، قرآن را که باز کرد دَمش رفت و بازدمش پرشد از بوی سیب. سال تحویل شد. بی بی و سعید هر دو سیب سرخی را گاز زدند.
(اثر: سمیه حیدری)
نقد اثر:
داستان کوچک مانند هر داستان دیگری باید دارای عنوان باشد و در داستان کوچک انتخاب این عنوان میتواند بسیار مهمتر باشد؛ چرا که با یک عنوان مناسب میتوان تعداد کلمات داستان کوچکمان را تقلیل بدهیم. این داستان فاقد عنوان است.
علاوه بر این نکتهی دیگری که حائز اهمیت است، این است که در داستان کوچک همانطور که از نامش بر میآید هیچ کلمهای نباید بیهدف انتخاب شود. انتخاب عدد “سی و پنج سال” این توقع را بر میانگیزد که نویسنده با این عدد در محتوای داستان کار دارد! اما این انتظار برآورده نمیشود و با حذف آن و یا تغییر عدد، ضربهای به داستان وارد نمیشود، مگر اینکه نویسنده قصدش بازی با سین بوده باشد تا برای هفت سین از آن بهره ببرد اما این هم در داستان اتفاق نیفتاده. در مورد نام “سعید” هم اینچنین است؛ با یک بازی حرفی روبرو هستیم و گویا نویسنده بازهم به عمد نامی را انتخاب کرده که باسین انتخاب شده که اینهم ضرورتی نداشته.
در حکایت پهای سعدی که استاد ایجاز در کلام هستند، نام خاص بر شخصیتها گذاشته نمیشود و شاهد تیپ هستیم نه شخصیت. این نکته و رعایت آن در نوشتن داستان کوچک میتواند کمک کننده باشد؛ زیرا در داستان کوچک فرصتی برای شخصیتپردازی و نامگذاری نداریم مگر هدفمند!
در انتهای داستان داریم” دمش رفت و بازدمش پرشد از بوی سیب” ؛ با این جمله دنیای زمینی به دنیای آسمانی گره زده شده و شخصیت اصلی داستان با پسرش دیدار می کند.
دم و بازدم در این داستان کوچک نمادی از مرگ گرفته شده؛ اما در واقع دم و بازدم نشانگر حیات است و ممکن است کمی مخاطب را در دریافت پیام دچار مشکل کند. انتخاب سیب هم به عنوان یک نماد میتوانست خیلی بهتر به کار گرفته شود.
سپاس از لطف شما برای ارسال داستان کوچکتان.
برایتان آرزوی موفقیت دارم.
(به قلم فرزانه فراهانی)
دیدگاهتان را بنویسید