داستانک «پیرو»
14 اردیبهشت 1403
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
پیرو
چاهکن در خرج خانه وامانده بود. از طرف بنیعباس پیغام فرستاده بودند که بیاید و برایشان چاه بکند. وسوسهی سکههای دستمزد، نمیگذاشت بر تردیدش غلبه کند. راه افتاد سوی خانهی امام.
کلمهها نرم و آرام فرود آمدند:
«من دوست ندارم برای آنها گرهی بزنم یا درِ مَشکی را بِبَندم، هر چند در برابر آن پول بسیاری بدهند. حتی دوست ندارم قلمی برای آنها بر صفحهای بكشم. همانا كمككنندگان به ستمگران در روز قیامت در سراپردهای از آتش قرار داده میشوند تا خداوند بین بندگان حكم كند.»
وسوسه دود شد.
مولود توکلی
#سالروز_شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
#وسائلالشیعه_ج۱۲،ص۱۲۹
#داستانک_مناسبتی
دیدگاهتان را بنویسید