داستانک هایی درباره شهدای حادثه تروریستی کرمان
16 دی 1402
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
«هدیه»
هر سال، حوالی روز مادر که میشد، میپرسید: «چی لازم داری برات کادو بگیرم مامان؟»
و مادر هم مثل همیشه، دست به دعا بلند میکرد که: «فقط از خدا عاقبت بخیریتو میخوام پسرم»
امسال، روز مادر، بالاخره توانست همان هدیهای که مادرش میخواست را به او بدهد.
در مسیر گلزار شهدای کرمان، شهید شد و عاقبت بخیر.
✍🏻 مریم محمدی
«صاحب خانه»
مادر، میخواست خودش را به مراسم سالگرد حاج قاسم برساند.
در را قفل کرد تا پای کسی به خانه باز نشود. رد خونش که بر زمین نشست، هنوز کلید را محکم توی دستش نگه داشته بود.
✍🏻 مریم محمدی
«نشانی»
روز دختر برایش خریده بودم. همیشه روبهرویم میایستاد، سرش را کج میکرد و میگفت:
-قلبمو ببین بابایی!
میان تکهپارهها که گم شد با همان گوشوارهها پیدایش کردم.
✍🏻 مریم صفدری
دیدگاهتان را بنویسید