بررسی کتاب «شوهر عزیز من» به قلم فریبا کلهر
«شوهر عزیز من»
فریبا کلهر با نوشتن برای کودکان و نوجوانان وارد عرصۀ ادبیات شد و فعالیتش را از اواخر دهه شصت شروع کرد. او علاوه بر سردبیری مجله سروش کودکان و همکاری در مجلاتی مانند رشد و ویژهنامه کودکان روزنامۀ همشهری، با خلق آثاری مانند «سوت فرمانروا»، «هوشمندان سیارۀ اوراک» و «فرشتۀ آیینهپوش» و… نامش را در زمرۀ داستاننویسان ثبت کرد.
او با سابقۀ نوشتن بیش از صد جلد کتاب کودک و نوجوان، از اوایل دهۀ نود تصمیم گرفت در نوشتن داستان بزرگسال هم طبعآزمایی کند و سهگانۀ «شروع یک زن»، «پایان یک مرد» و «شوهر عزیز من» را نوشت. کلهر در این کتابها به مناسبات انسانی در فضاهای سیاسی و فرهنگی در دهههای گذشته و ارتباطشان با زمان حال پرداخت و با استفاده از تجربۀ زیستۀ خود و همنسلانش یعنی متولدین دهۀ چهل، توانست توجه مخاطبین رمان و داستان ایرانی را به خود جلب کند.
«شوهر عزیز من» سومین جلد از آن مجموعه به حساب میآید که اولین بار در فروردین 91 منتشر شد و در فاصله کوتاهی به چاپ چهارم رسید. این کتاب در مورد زنی به نام «سیما انتظاری» است که داستان زندگیاش را با حوصله و با شکستن خط زمانی در فصلهای مختلف روایت میکند. او که از لحاظ عاطفی بحرانهای متعددی را پشت سر گذاشته است در آستانۀ رسیدن به میانسالی، گذشتهاش را مرور میکند.
انتخاب راوی اول شخص از بهترین و مطمئنترین انتخابها برای روایت داستانی است که قرار است لحنی صمیمی و حتی گاه طنز تلخی هم داشته باشد. خواننده با دیدن عنوان کتاب با تردید آن را به دست میگیرد، زیرا نمیداند با چه چیزی مواجه خواهد شد. این عنوان آیرونیک و طعنهآمیز زمانی روشن میشود که وارد فضای داستان میشویم و شخصیتها را میشناسیم.
نویسنده در این اثر در خلال پرداختن به مسائل زندگی شخصی و گرههای ذهنی «سیما»، به بیان حال و هوای فکری و اجتماعی دوران انقلاب و بعد از آن دهۀ شصت و اتفاقاتی مانند انقلاب فرهنگی میپردازد. رویارویی با چنین تصویرهایی برای مخاطبان جوانتر علیالخصوص متولدین دهههای هفتاد به بعد که میشود گفت با این فضاها بیگانه هستند، جالب و قابل توجه است.
از سوی دیگر تصویری که در این کتاب از مردانی با سابقه مبارزاتی قبل از انقلاب و فعالیتهای انقلابی و در ادامه حضور در جبهه و جانبازی ارائه میشود، با تصویری که شاید خیلی از ما یا خوانندگان کتابهای زندگینامه شهدا و رزمندگان در ذهن دارند متفاوت است.
اما بعنوان خواننده حتی اگر از خواندن چنین داستانهایی که اغلب در تجربیات زیسته افراد و دیدهها و شنیدههای آنها ریشه دارند، حس خوشایندی هم نداشته باشیم و پذیرفتن اینکه چنین افرادی نیز در آن دوران وجود داشتهاند برایمان سخت باشد، نمیشود تنها به این دلیل که داستان ذهنیت ما را به چالش میکشد آن را رها کنیم.
اساساً اهالی ادبیات و خصوصاً خوانندگان رمان و داستان میدانند که هیچ شخصیت داستانیی نماد و نمایندۀ یک قشر و طبقه و یک طیف و مرام فکری بطور مطلق نیست و از قضا نویسندگان باهوش میدانند که باید به دنبال استثنائات بروند تا در داستانشان از تیپ به خلق شخصیت برسند. به زبان سادهتر اینکه در یک داستان خوب، خواننده نباید بتواند به راحتی کنش و واکنشهای شخصیت را بر اساس ذهنیتهای خود پیشبینی کند و نویسنده در این کتاب توانسته است تا حد زیادی در اینخصوص موفق عمل کند.
از طرف دیگر باید پذیرفت که رمانهای رئالیستی خصوصا آنها که به گونۀ رئالیسم اجتماعی تعلق دارند عموماً با نگاهی نقادانه واقعیتهای زمانۀ خود را بازنمایی میکنند و در این میان نگرش نویسنده و حتی جهانبینی شخصی او در وهلۀ اول در انتخاب موضوع و بعد از آن در نحوۀ بیان و ارائهاش به مخاطب تاثیرگذار خواهد بود. اما باز این نکته به این معنی نیست که خواننده در داستان به دنبال اینهمانی راوی و شخصیت نویسنده باشد.
اگر از برخی کاستیها در خلق شخصیتها بگذریم، از نقاط قوت مهم این اثر زبان محکم و نثر قوی نویسنده است که در آثار دیگرش نیز خود را نمایانده است. فریبا کلهر با سابقۀ طولانی نوشتن برای کودکان و نوجوانان به خوبی از عهدۀ طراحی صحنهها و خلق جزییات و گفتگوهای داستان برآمده است و داستانی جذاب و تاملبرانگیز را به مخاطب ارائه کند.
چاپ دوازدهم این کتاب در 320صفحه در سال 1402 توسط نشر آموت منتشر شده است.
به قلم پونه فضائلی
دیدگاهتان را بنویسید