بررسی سه داستان کوچک از کتاب «ده»
همانطور که پیش از این گفته شد، از ابتدای محرم تا پایان ماه صفر در ستون قند و نقد به تحلیل بعضی از داستانهای کوچک دو جلد کتاب “ده” خواهیم پرداخت.
این سه داستان کوچک را با هم میخوانیم:
«دفتر نقاشی»
دفتر نقاشیاش را مقابل صورتم گرفت.
– مامان خیلی کوچیکه، یه شعبهاش به زور جا گرفت، اون دو شعبه دیگه رو کجای گلوش بکشم؟
(ادیبه امیری، بندرعباس، حاجی آباد)
«دختری در خیمه»
علیاصغر روی دستهای حسین گریه میکرد و حرمله تیر را به کمان میگذاشت.
دخترک گوشه خیمه چشمهای عروسکش را با انگشتان دستش گرفت و گفت: “حتی تعزیهاش هم…”.
(ادیبه امیری، بندرعباس، حاجی آباد)
«شمر میگرید»
شمر تازیانهاش را بلند کرد. عرق، صورتش را پوشانده بود. نفسش به شماره افتاد. ناگهان پایش به زمین چسبید. نگاه کرد. دخترکی سه ساله پایش را گرفته بود و گریه میکرد.
– تمام عروسکهایم مال تو، رقیه را نزن!
شمر لرزید. دیگر تاب ایستادن نداشت…
بساط تعزیه را جمع کردند. اما شمر هنوز در میانه میدان میلرزید و میگریست.
(زهرا فرح پور)
نقد آثار:
پیش از آنکه به بررسی فنی و ساختاری این سه داستان بپردازیم، به لحاظ محتوایی از وجهی مشترک به آنها نگاه میکنیم.
در هر سه داستان پیشرو شخصیت کودک نقش پررنگی دارد و داستان از منظر او پیش میرود.
پرداختن به حماسه عاشورا از دیدگاه یک کودک جذابیتهای خاص خودش را داراست. همچنین به لحاظ زاویه دیدی که کمتر به آن پرداخته شده، نو و بکر است. داستانکهایی از این دست به حضور مستقیم کودک در فضای روضه و تاثیر آن بر او میپردازند.
اما آنچه توجه جدی میطلبد، واقعیت خشن این واقعه است که روح لطیف کودک، آن را برنمیتابد.
ددمنشیهای ذات پلید اشقیا آنقدر دلخراش است که آینه وجود معصوم طفل، در برابرش خش بر میدارد.
هیچ تردیدی نیست که کودکان ما باید در فرهنگی رشد کنند که شور مقاومت و ایثار در سلول سلول آنها بتراود و آرزوی سربازی مکتب حسینی را در قلب خود بپرورانند، اما نکته اینجاست برای رسیدن به این هدف، به ابزارهای شایستهای نیاز داریم.
شنیدن روضه با تمام جزئیات تلخ و دردناک برای کودک در فضایی تاریک همراه با شنیدن شیونهای بلند یا صدای زدن ضربه، حس ناامنی ایجاد میکند و مبنای بیاعتمادی به دنیا در نهادش شکل میگیرد.
اما اگر در فضای بازی، صدای روضه به طور غیر مستقیم به او برسد و از مفاهیم مثبتی مثل عشق و شجاعت با او سخن گفته شود، تاثیر به مراتب بهتری خواهد داشت.
هر چند مخاطب این آثار بزرگسال هستند اما واقعیت آن است که ادبیات میتواند سبک زندگی ایجاد کند و چه خوب که در تولید آثار عاشورایی به این مهم توجه کنیم. اگر قرار است از دریچه نگاه کودک به عاشورا بپردازیم، وجوه بکر دیگری از این حماسه نیز میتواند قابل پرداخت باشد.
حال از منظر فنی و ساختاری به سه داستان میپردازیم.
نام داستانک اول در ابتدای داستان هم به کار رفته که این تکرار از زیبایی داستان کاسته. ایجاز بسیار خوبی در روایت قصه دارد و با همه کوتاهی توانسته موقعیت داستانی ایجاد کند. استفاده از دیالوگ و تعداد شخصیت اندک هم از نقاط مثبت دیگر این داستان است. کوتاهی جملهها و سادگی و روانی زبان آن هم در ارتباط گرفتن سریع مخاطب با آن موثر است. استفاده از پتانسیل نقاشی برای به تصویر کشیدن مصیبت هم از دیگر نکات قابل تحسین این داستانک است.
برای عنوان داستانک دوم اگر عبارت “در خیمه” انتخاب و کلمه” دخترک” از آن حذف میشد، داستان قویتری شکل میگرفت؛ چرا که شناخت مخاطب با شخصیت داستان یعنی “دخترک” در سطر سوم اتفاق میافتاد و این به قوت داستان کمک میکرد. عبارت “گوشه خیمه” هم با توجه به اشاره در عنوان قابل حذف است و به اختصار آن کمک میکند.
عطف دو جمله سطر اول هم قابل تغییر است و با حذف حرف “و” جملههای کوتاهتری خواهیم داشت. همین طور حرف “و” بین دو فعل سطر آخر.
عبارتی که دخترک میگوید همراه با سه نقطه انتهایی، این تعبیر را در ذهن ایجاد میکند که دیدن تعزیه حتی در حد توان تاب عروسک نیست. عروسک میتواند کنایهای از وجود معصوم خود کودک باشد. استفاده از عروسک برای نشان دادن این مفهوم بسیار هوشمندانه بوده . در واقع میخواهد به شدت فاجعه و نداشتن طاقت یک کودک حتی برای دیدن تعزیه اشاره کند. همان موضوعی که در ابتدای بحث اشاره شد.
داستانک سوم هم در انتخاب دوم چندان موفق نبوده، تکرار کلمه اول نام در همان ابتدای داستان و به نوعی اشاره به اتفاق پایان قصه، لذت کشف را از مخاطب گرفته است.
چند جمله ابتدایی با نثر روان، جملههای کوتاه و اشاره به عرق صورت و شماره افتادن نفس به خوبی توانسته خشم شمر را به تصویر بکشد. کلمه “ناگهان” بهتر است در زبان داستان استفاده نشود. در دیالوگ دخترک که چرخه اصلی داستان بر گرد آن میچرخد، بهتر بود از زبان محاوره استفاده میشد.
انتخاب فضای تعزیه در داستان دوم و سوم هم نکتهای است که میتوان به آن اشاره کرد. استفاده از این فضا در داستانکهای دو سال اخیر بسیار تکرار و به نوعی دچار کلیشه شده است. اکثرا نویسندگان در ابتدای این داستانها سعی کردهاند فضایی شبیه کربلا ایجاد کنند و بعد با ایجاد یک شوک، موقعیت تعزیه را برای مخاطب به تصویر بکشند.
امید که در سومین سوگواره ده، به دور از کلیشههای رایج، شاهد خلق داستانهای خلاقانهای باشیم.
با آرزوی بهترینها برای نویسندگان با استعداد و توانمند این سه داستانک.
(به قلم مولود توکلی)
دیدگاهتان را بنویسید