بررسی داستان کوچک «روضه»
«روضه»
زن فقط فریاد زد: دخترم، رقیه ام! و نقش بر زمین شد.
زنی سراسیمه به این طرف و آنطرف میدوید و صدا میزد: عمه جان، رقیه جونم، کجایی عمه؟
به هر کسی میرسید، میپرسید: یه دختر کوچولو ندیدید؟ سه چهار ساله!
نشستم کنار زن. کمی آب به صورتش پاشیدم و کمی آب به حلقش ریختم. بلندش کردم. نشاندمش. سرش را در بغل گرفتم و گفتم: نگران نباش. دخترت پیدا میشود. اصلا اینجا که گم نمیشود. اینجا همه خودی هستند. بین نامحرم که نیست. نه بیابان است و نه خار مغیلان دارد. نه اسبی اینجاست و نه آتشی برپاست.
نه دشمنی هست و نه حرامی چشم به گوشواره دارد. نه شمری هست و نه حرمله ای…
زن نفسش بالا آمد. نعره زد : یا حسین
دخترک با پر سبز در دست، خنده کنان از آغوش خادم به آغوش عمه پرید.
(اثر: مریم سامع)
نقد اثر:
به واقع در هر گونه داستانی، یکی از عواملی که به جذابیت اثر میانجامد، وجود فضاهای خالی است که خواننده پس از کشف آن؛ به لذتی دلچسب دست مییابد و خود را در مقابل آن فعال میداند؛ نه آنکه صرفا خوانندهای منفعل باشد که باید لقمهای آماده را به دندان بکشد و نیازی به استفاده از قوه درک و تخیل خویش نداشته باشد.
زمانی که به خواننده داستان، مجالی برای استفاده از اندیشه، تصور و یا خیال پردازی و آزمون و خطاهای احتمالاتش داده میشود، به نوعی توانایی او به عنوان یک مخاطب متفکر، محترم شمرده میشود.
در داستانک پیش رو، همه آنچه خواننده میبایست در ذهن خویش بسازد، از طریق دیالوگ راوی گفته میشود و جایی برای گشت و گذار ذهن مخاطب باقی نمیگذارد.
خوانندهای که در یک اقلیم واحد با هویت تاریخی و مکتبی یکسان با نویسنده رشد کرده، پس از دریافت یک کد با مضمون گم شدن و بیپناهی یک دختر بچه سه چهار ساله، ذهنش عنقریب به واقعه عاشورا فلاشبک میخورد و همه آنچه نیاز است به ذهن میآورد و حتی شاید فراتر از آنچه گفته شده است.
ذکر نام “رقیه” در همان چند کلمه ابتدای داستانک نیز از مولفههایی است که به فاششدن و به عبارتی لو رفتن پیش از موعد ماجراهای داستان میانجامد؛ چه آنکه نام داستان هم به این فرایند دامن زده است. در واقع نیاز نیست که نویسنده از همان ابتدا با ارائه اطلاعات اضافی دست خود را پیش مخاطب رو کند.
جمله پایانی داستان، نقطه قوت آن است که بر مبنای شوک پایانی نوشته شده. در واقع ایجاد موقعیت دلهرهآور گم شدن یک دخترک و همراه شدن آن با فضای امن و آرام حرم، یک پارادوکس جذاب ساخته که با استفاده درست از کلمههایی مثل “پر سبز” و “خادم” به تصویرسازی مناسب کمک کرده است.
در مورد نثر داستان هم به چند مورد اشاره میشود؛ به عنوان مثال، جمله “نقش بر زمین شد.” با ساده نویسی و نزدیکی زبان داستان با زبان معیار و معمول فاصله دارد و بر فرض مثال استفاده از فعل “افتاد” شاید میتوانست به کوتاهی و روشنی همان مفهوم را منتقل کند.
ذکر دو شخصیت زن بلافاصله پس از هم بدون هیچ نشانه یا ویژگی خاص که تنها با تفاوت دیالوگ و ذکر نسبت با دخترک از هم تمیز داده میشوند نیز از مواردی است که میتواند مورد بازنگری قرار گیرد و یا حتی به وجود یکی از آنها بسنده شود.
صفت “سراسیمه” هم از آن مواردی است که با توجه به فرمول “نگو، نشان بده” میتوانست با ذکر توصیفی از حالت و کنش زن جایگزین شود.
حرف اضافه “با” در جمله پایانی هم اگر حذف شود جمله شیواتر خواهد بود.
با آرزوی موفقیت برای نویسنده عزیز و خواندن داستانهای بیشتر از ایشان.
(به قلم: خانم مولود توكلی)
دیدگاهتان را بنویسید