بررسی داستانکهای برتر غربی (۴)

طبق قرار قبلی، به بررسی داستانکهای برتر غربی در هشت هفته متوالی خواهیم پرداخت.
هفته چهارم:
اندوه
شاه مرد. زنده باد شاه. بعد ملکه مرد. کنار شاه دفنش کردند. شاه مرد بعد ملکه. از غصه دق کرد، مرد. این گزارش رسمی منتشر شده بود. هیچکس هم حرفی نزد. اما آدم که از غصه نمیمیرد. غصه اشتهای آدم را کور میکند و او را خانهنشین میکند؛ اما نه تا به ابد. دنیا به آخر نمیرسد. سرانجام بیرون میآیی و شربتی مقوی میخواهی.
ملکه بعد از شاه مرد، اما نه از غصه. من پزشک قانونی مخصوص دربار را میشناسم. او را دیدهام که آن دور و بر بود. جوانی متین و معقول است. آمار مرگ و میر خانواده سلطنتی خیلی پایینتر از مردم عادی است.
نوازندهها که ملکه را کف اتاق خواب پیدا کردند، به دکتر خبر دادند. آمد و نبض او را گرفت و روی برگه گواهی فوت نوشت: اندوه.
خوب شد. لازم بود. به هزاران سوال درباره وضع ملت پاسخ میداد.
جسد را معاینه نکرد. دستور کالبدشکافی هم نداد. اگر این کار را میکرد نمیتوانست اندوه را پیدا کند. اندوه در بدن آدمی جایی ندارد. اگر کالبدشکافی میکرد، میزان الکل خون او را به میزان یک و نه دهم مییافت و بیتردید تکهای نارنگی نیم جویده را در گلوی ملکه میدید که موقع خنده پریده بود توی گلوی او. اما این نکته ظریفی است. ملکه مرده است. زنده باد اندوهش. زنده باد دوک ردینگتون و ارل هالستر که آن شب همراه من در اتاق ملکه بودند و با هم او را سرگرم میکردیم. ملکه خیلی شنگول بود. زنده باد گزارشهای رسمی که همیشه عیبهای سلطنتی را در این مملکت پادشاهی باستانی میپوشاند.
(رون کارلسون)
نقد اثر:
در کلاسهای داستان نویسی معمولا برای درک مفهوم پیرنگ از جمله معروف “شاه مرد و ملکه از غصه دق کرد.” استفاده میکنند. این جمله روابط علّی و معلولی را که در طراحی پیرنگ نیاز است، در خود گنجانده است.
نویسنده این داستان کوچک، از دل این فرمول کلیشهای و آشنا، توانسته به نگاه عمیقتری برسد.
در واقع نویسنده با این کار، از همان آغاز مخاطب حرفهای را جذب میکند؛ چرا که خواننده احساس میکند آشنایی قبلی با سوژه دارد و همین حس غریبه نبودن با محتوای داستان، او را به سمت دنبال کردن بقیه ماجرا میکشاند.
داستان با طنزی نیشدار ساختار و عملکرد دربار را به تصویر میکشد. دروغهایی که به عنوان گزارشهای رسمی منتشر میشود و افکار عمومی آن را میپذیرد؛ در حدی که گویی هزاران سوال درباره مشکلات ملت پاسخ داده میشود و به عبارتی در خفقان فرو میرود. ایجاد تصور رویایی روابط عاشقانه شاه و ملکه، همان چیزی است که دربار برای پوشاندن ضعفهای آشکارش به آن نیاز دارد و ابزار رسانهای مثل پزشک جوان که متین و معقول به نظر میرسد بر فساد دربار، نقابی از عشقی آتشین میزند.
نویسنده توانسته تضاد جذاب و خندهداری از ملکه عزادار سراپا اندوه و رنج بسازد با ملکه شنگولی که از شدت خنده، تکه نارنگی در گلویش گیر کرده و یا ملکه مستی که از فرط مصرف الکل به حال مرگ افتاده. تکرار پارادوکس مردن و عبارت “زنده باد” هم در چند جای داستان به زیبایی اثر افزوده.
جملههای کوتاه و روان، جوهره قصه پر رنگ و تعداد شخصیتها محدود است.
در مجموع نویسنده توانسته با استفاده از ظرفیت داستان کوچک، نگاه خود را به سیستم حکومتی به تصویر بکشد و با زبانی ساده منتقل کند.
رون کارلسون آمریکایی است و چندین مجموعه داستان و رمان به چاپ رسانده.
(به قلم مولود توکلی)
دیدگاهتان را بنویسید