بررسی داستانکهای برتر غربی (۲)
طبق قرار قبلی به بررسی داستانکهای برتر غربی در هشت هفته متوالی خواهیم پرداخت.
هفته دوم:
به این دو داستان کوچک دقت کنید:
(۱)
تابستان ۱۹۴۵، صحنهای در برلین
کسی از برلین گزارش میدهد: دو جین زندانی ژندهپوش به فرماندهی یک سرباز روسی از خیابانی میگذرند.
یحتمل از قرارگاهی دور میآیند و جوان روس باید آنها را به جایی برای کار یا به اصطلاح بیگاری ببرد. جایی که آنها از آیندهشان هیچ چیز نمیدانند، آنها ارواحیاند که همه جا میتوان دید.
ناگهان از قضا، زنی که به طور اتفاقی از خرابهای بیرون میآمد، فریاد میکشد، به طرف خیابان میدود و یکی از زندانیان را در آغوش میکشد.
دسته کوچک از حرکت باز میماند و سرباز روس هم طبیعی است که در مییابد چه اتفاقی افتاده است. او به طرف زندانی میرود، که حالا آن زن را که از گریه به هقهق افتاده، در آغوش گرفته است. میپرسد:
“زنت؟”
“بله”
بعد از زن میپرسد:
“شوهرت؟”
“بله”
سپس با دست به آنها اشاره میکند:
“رفت، دوید-دوید، رفت”
آنها نمیتوانند باور کنند، میمانند. سرباز روس با یازده سرباز دیگر به راهش ادامه میدهد. تا آنکه چند صد متر بعد به رهگذری اشاره و او را با مسلسل محبور میکند وارد دسته شود، تا دو جین سربازی که حکومت از او میخواهد دوباره کامل شود.
(ماکس فریش)
(۲)
آنچه از واندالها باقی مانده بود
جنگتمام شده بود و او در زادگاهش که تازه از واندالها باز پس گرفته بودند، با شتاب از محلهای تاریک میگذشت. زنی بازویش را گرفت و با لحنی مستانه گفت:
“مسیو کجا؟ میآیی بریم؟”
خندید: ” نه پیرزن، با تو نه! دارم میرم پیش نامزدم.”
و در او نگریست. کنار یکی از تیرهای چراغ بودند. زن جیغ کشید. مرد شانههایش را گرفت و او را به نور چراغ نزدیک کرد. انگشتانش در گوشت تنش نشسته بود و از چشمانش آتش میریخت.
نفسزنان گفت: “اوه، جوئن”
(ترجمه ابراهیم یونسی در کتاب هنر داستاننویسی)
موضوع جنگ و تاثیر آن بر روابط انسانی همواره سایه وسیعی بر پیکره ادبیات گسترانده است. برای نویسندگانی که از دور یا نزدیک زهر تلخ جنگ را چشیدهاند، ورود به ساحت ادبیات، شاید مجالی برای ترمیم زخمهای عمیق روحی بوده است.
در هر دو داستانک پیش رو با مضمون جنگ مواجه هستیم و انسانهایی که در گرداب این نزاع غرق شدهاند.
در داستانک اول فضای داستان در زمانه اشغال آلمان توسط ارتش شوروی میگذرد. سرباز روس در میان کشمکش وظیفه ملی- شغلی خود در برابر وجدان انسانیاش، دومی را برمیگزیند. گویی کولبار تلخی از تجربه زیستهای را به دوش میکشد که بسیار شبیه زندانی آلمانی است.
داستان دوم هم شراره دامنسوز جنگ را به تصویر کشیده که زوج جوان را به ورطه کهنسالی کشانده، تا آن حد که یارای شناخت همدیگر را ندارند.
درونمایه عشق در دو داستان متجلی است و به عنوان یک ارزش عمیق انسانی به تصویر کشیده شده است.
دیالوگ در هر دو نقش کلیدی دارد و تعداد شخصیتها محدود است. جوهره قصه در هر دو پر رنگ است و ایجاز رعایت شده است. درونمایه حسی در هر دو جریان دارد و احساس مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد. طرح داستانی هر دو سر راست و خطی، زبان ساده و بیپیرایهاست. داستان به زمان و مکان خاصی محدود است و عنوان در هر دو کلیدی و پیشبرنده است.
(به قلم مولود توکلی)
دیدگاهتان را بنویسید