جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارمعرفی کتابنقدی بر رمان «این خیابان سرعت‌گیر ندارد»

نقدی بر رمان «این خیابان سرعت‌گیر ندارد»

21 فروردین 1402
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
معرفی کتاب

این جدال بی پایان ؛ نقدی بر رمان «این خیابان سرعت‌گیر ندارد»

مریم جهانی متولد ۱۳۶۵ نویسنده جوانی که در سال ۱۳۹۳ اولین مجموعه داستانی خود، با عنوان چراغ‌های خاموش را منتشر کرد و سپس با جدیت تمام بعد از سه سال کار، رمان «این خیابان سرعت گیر ندارد» را از سوی انتشارات مرکز منتشر کرد. این رمان با راوی اول شخص داستان زندگی زنی به نام «شهره» است که بنا به دلایلی خلق‌وخویی مشابه با مردان دارد.

شهره در انشای دوران مدرسه پرده از علاقه‌ شغلی‌اش برداشته است. او در کرمانشاه سنتی که زن زیر سایه مرد تعریف و به رسمیت شناخته می‌شود راننده تاکسی می‌شود و از این رهگذر ما به داستان ورود می‌کنیم.

تمام اتفاقات داستان در کرمانشاه رخ می‌دهد. از نکات قابل توجه و جذاب این داستان استفاده از لغات کردی است. این خیابان سرعت‌گیر ندارد در واقع روایت زنی به نام «شهره» است در جامعه‌ای جدی و بی‌تعارف با زن به شغل نامتعارف رانندگی با تاکسی مشغول است. البته این نامتعارف بودن حضور یک زن جوان پشت فرمان یک تاکسی در یک شهرستان به وجود می‌آید و گرنه در تهران و اصفهان و مشهد و سایر کلان‌شهرهایی که با سرعت چشمگیری مورد هجوم مدرنیسم قرار گرفته‌اند با خوردن به پست یک راننده تاکسی خانم تعجب نمی‌کنیم.

اما شهره، زن جوانی که از شغل خود لذت می‌برد، از دنده عوض کردن از حاکم بلامنازع اتاق تاکسی خود بودن، از کرایه جمع کردن و لایی کشیدن و مالاندن به آینه ماشین‌های خارجی، جوری که فقط صدای دزدگیرشان در بیاید؛ اما آنچه برای نشان دادن قدرت شهره و توانایی او برای سینه سپر کردن در برابر جامعه مردسالار بیش از اندازه به کار برده شده است بخشیدن وجهه مردانه به این زن است. تا جایی که گاهی گمان می‌رود دغدغه اصلی داستان نشان دادن حال و روز کسانی است که تبدیل شدن به جنس غیر خود اولویت زندگیشان است. این که هرگز تن به پوشیدن دامن ندهد از آرایش کردن بیزار باشد از این که کبابی کنار خیابان صدایش بزند «برار»، کیف کند و عوضش بگوید: «پنج تا بذار رو آتیش»؛ موقع نشستن به سیاق مردان پاها را بگشاید، زمخت و نامتناسب رفتار کند و خیلی داش مشتی آمیخته با لهجه کردی حرف بزند، دلیلی بر این مدعاست. رمان در بیست و نه فصل روایت می‌شود و نویسنده با فشردگی و ایجاز و ضرب آهنگ مناسب سعی کرده است خواننده را همراه با شخصیتهای کتاب و خرده‌روایت هایش همگام کند. نویسنده بر مبنای لحن شهره که راوی داستان است رمان را پی‌ریزی کرده است و در خلال داستان با به کارگیری به موقع از زبان و لهجه بر کیفیت و تأثیرگذاری داستان افزوده است.

 داستانی رئالیستی با نگاه زن محور در حوزه مسائل اجتماعی و حقوق زنان در بستر فرهنگ سنتی حاکم بر بخشی از ایران، سرزمینی که با وجود گذشت زمان کماکان نگاهی سنتی و مردسالارانه به زندگی، به زن و دنیا دارند. این رمان شروع روان و منسجمی دارد و در همان فصل اول و دوم، چالش اصلی قصه را نشان می‌دهد. شهره از زبان خودش معرفی می‌شود از آرزویش در نوجوانی می‌گوید، یعنی از راننده تاکسی شدن، از طلاقش، از همسرش، از مخالفت‌های مادر و حمایت‌های پدر می‌گوید و حرف باب میلش این است که از شهره بشنود من پسر توأم.

 شهره نماینده زنی عصیانگر است، علیه همه باورها و رسوم مردسالارانه مردانی کوهستانی مزاج. قصه بدون افت تا پایان ادامه دارد هر چند پایان داستان به قوت شروعش نیست. همه زنان داستان به گونه‌ای طبیعی اسیر ناکامی هستند و حتی راوی نیز با وجود کوششی که می‌کند و حتی ادا و رفتارهای مردانه‌ای که به اجبار به آن تن می‌دهد هردم از هر سو با جدل و رویارویی مواجه است.

«شاید همه چیز از یک موضوع انشای ساده تو دوره راهنمایی‌ام شروع شد. در آینده می‌خواهید چه کاره شوید؟ تمام آن شب رژۀ مشاغل دیوانه‌ام کرد تمام آن شب در کنار اسم هر شغلی یک تاکسی نارنجی هم پارک شده بود. تمام آن شب من دنده عوض کردم و بوق زدم و فحش دادم و مسافرهای جورواجور به مقصد رساندم و دست آخر جایی میان راه با تاکسی پر از مسافر و دستمال یزدی دور گردن و نوار کاست بساری خوابم برد. روز بعد وقتی پای تخته از رو برگه انشایم خواندم که من می‌خواهم راننده تاکسی بشوم، ولوله افتاد تو کلاس معلم خطکش کوبید رو میز؛ اما من از خوشی سرتاپا بند نبودم. انگار با خواندن آن انشاء پدر و مادر و تاکسیرانی، یک صدا مهر تأیید زده بودند پای درخواستم…» (ص: ۷).

راوی این خیابان سرعت گیر ندارد می‌خواهد راننده تاکسی شود، می‌خواهد با وجود تنعم خانواده این شغل مردانه و در عین حال نازل از نظر اطرافیانش را برگزیند. شاید در ابتدا این خواسته و رسیدن به آن چندان دور از ذهن نباشد؛ اما اگر در محیطی مردسالار باشی، آن وقت به قول راوی باید پوستت به پوست کرگدن بگوید زکی(ص: 10) تا بتوانی از عهده اش برآیی. اینها و علاوه بر آن عشقی تازه راوی را در مسیر اتفاقاتی قرار می‌دهند که هر آن ترس لغزیدن و پا پس کشیدنش می‌رود. شخصیت زن در این رمان چهره و لایه‌های گوناگونی دارد و به قول یونگ زن_مادر، زن_همسر، زن_یاور و لایه‌های دیگر که از این آفریده خدا می‌بینیم؛ اما تقریباً تمام زن‌های داستان بدون استثناء منفعل و زخم‌خورده سنت مذکر و درگیر رفتار مردان زندگی خود هستند. چه پدر باشد، چه برادر و چه شوهر «وقتی پدر زل می‌زند به تلویزیون و می‌گوید صداشه ببرین یعنی مادر خفه شود. یعنی پدر ظرفیتش پر است».(ص:16) یا سخن پدر شهره که «نان زن بی غیرتی میاره»(ص:16) محبوبه اهل هنر است همین نقاشی کردن و علاقه وی به شعر باعث جدایی از همسرش شده است. البته که برای آدم‌های تحصیل کرده و ساکن شهرهای بزرگ امروز بهانه محکمه‌پسندی، دست خواننده نمی‌دهد.

خاله گرفتار مردی معتاد و بدخلق است؛ اما خودش هم نمی‌داند چرا مرد را از خانه بیرون نمی‌کند و همچنان او را می‌پذیرد؟ «راستشه بخوای پدرش یه شیره‌ای الدنگ بدزبانه. بیشتر ارث و میراث خاله بیچاره مه دود کرد رفت هواه»(ص: 101)

خود شهره شخصیت اصلی داستان که از شوهرش هیچ حسن رفتاری نمی‌بیند و حتی رفتار زنانه او مشمئزکننده است. در واقع زنی مردصفت مثل شهره چندان هم نباید از داشتن همسری با رفتار زنانه که می‌خواهد او را میکاپ کند و زنجیر طلا می‌اندازد و موقع نشستن پا روی پا می‌اندازد و لباسهای رنگی می‌پوشد، بدش بیاید. این مرد زن‌منش اما در جایی برای دادن خرجی یک مرد سیبیلوی بدجنس مقرراتی می‌شود؛ و یا موقعی که با فروشنده لنز آبی مغازه تیک می‌زند سراپا مردانگی و میل به تنوع و خیانت می‌شود. خانم ریحانی همسایه روبرویی که بی‌صاحب و تنها رها شده و کسی سراغش نمی‌آید در حالی که او هنوز مصرانه منتظر شوهرش است که به او خیانت کرده است. شراره، خواهر شهره مردی دارد که لذت خود را از تماشای تصاویر ماهواره حتی در حضور زن و مادرزن و خواهرزنش پنهان نمی‌کند کچل است و ظاهر درست و حسابی هم ندارد؛ اما شراره دائم در ترس این است که مبادا شوهرش به او خیانت کند. مردان این رمان همه بد و کثیف و غیرقابل‌تحمل هستند. همه سرعت‌گیر مسیر پیشرفت زنان‌اند. خواه زن هنرمند باشد، خواه یک دیپلمه راننده تاکسی و یا مانند مادر شهره یک دختر مکنت‌دار خان‌زاده.

پدر شهره تنها مردی است که شهره او را می‌ستاید و با او قرابت روحی دارد؛ اما همین پدر به بدترین شکل سعی در تحقیر مادر دارد به حرفهای مادر اعتنا نمی‌کند و نگاهش بسیار مردسالارانه و زن ستیز است. وقتی می‌گوید «مرد باید صبح که کفش می‌پوشد شب از پا دربیاورد و الا مرد نیست زن است»(ص:16)

شاید این پروبال دادن پدر به شهره برای رانندگی و رفتار پسرانه کردن برآمده از درد اجاق کوری خودش باشد؛ چراکه بنا به فرهنگ حاکم بر رمان، اجاق کور کسی است که اولاد ذکور نداشته باشد.«مخاطب این حرفها دیوار بود یا سینی چایی یا تلویزیون یا…. پدر عادت داشت حرفش را خیره به جایی غیر از چشم مخاطبش بزند. اصولاً اشیا را انتخاب می‌کرد چون زبان پاسخ‌گویی نداشتند. از پاسخ شنیدن و پرگویی بیزار بود. مادر اما مثل ظرفی که زیر چک چک سماور می‌گذارند به ظهر نرسیده پر می‌شد از حرف، پدر که برمی‌گشت از سرکار ناهارش را می‌داد و در همین حین زبانش هم کار می‌کرد همه می‌دانستیم مادر فقط گوشهای پدر را لایق شنیدن حرفهاش می‌داند»(ص:12)

اما سرنوشت زنان داستان چیست؟ محبوبه مغلوب کینه‌ورزی شوهر و زنی بی دست‌وپا که از شدت انفعال خودکشی و مرگ را بر می‌گزیند مادر که تا آخر عمر همسر را تحمل می‌کند تا بعد از او یک خانه ویلایی درندشت، سود قابل‌توجه یک سپرده بانکی، زندگی راحت و بی‌دغدغه نصیبش شود. شهره هم با تمام مردمآبی خود تا مردی متشخص و متمول را می‌بیند، سرتا پا می‌شود زن و تمایلات زنانه و عطش خواستن که کاملاً با شخصیتی که از او در این رمان شناخته‌ایم، در تعارض است! فرهاد که کشتی‌گیر و سمبل مرام پهلوانی است تنها برای این وارد داستان شده تا نشان بدهد مردهای فرنگ رفته باسواد ورزشکار تهران‌نشین هم چیزی نیستند جز طمع برای تن و جسم زنان.

این حجم از سیاه‌نمایی همان‌قدر که دور از واقعیت است کام مخاطب را نیز تلخ کرده است؛ و در پایان قادر به ایفای نقش مصلح یا ایجاد سر سوزن، تغییری در نگاه مردانه جامعه نسبت به زنان نیست. این که در خیابان‌های کرمانشاه یک تاکسی زرد با راننده زنی که از شهره جوان‌تر است، ویراژ بدهد، نشان‌دهنده بسامان شدن نیست و قدرت نجات دادن قصه را ندارد.

در کنار همه اینها رمان حاضر از تعداد زیادی خرده روایت شکل گرفته است، با این که پرداخت آنها شیواست و زبان کار بسیار روان است اما در خدمت گره‌گشایی و گره افکنی اصلی نیست؛ چرا که در این رمان گره‌ای افکنده نمی‌شود و تعلیقی برای دانستن سرانجام هم وجود ندارد. انگار سوار تاکسی شدید تا زن راننده از روزگار و طلاق و سختیهای زندگی و خاطرات کودکی، جوانی، ازدواج و کار خود بگوید. بعد هم قبل این که در مقصد پیاده‌تان کند، آهی بکشد و بگوید «هی… روزگار ماده‌کش نرپرور»(ص: 26)

آنچه مضمون رمان بدان اشاره می‌کند، ناتوانی و ضعف زنان است، نه قدرت آنها. شهره یک عاصی واحد و تنهاست که نشان می‌دهد اگر می‌خواهید طوری که باب میلتان است زندگی کنید باید مثل مردها باشید. اگر زن باشید، آرایش کنید، لباس زیبا و زنانه بپوشید به زن بودن خود بنازید از مواهب زنانه وجود خود بهره ببرید، از مادر شدن، هنر، رنگ و موسیقی لذت ببرید، اگر کسی موقع نشستن صندلی را برایتان عقب کشید، باید بسازید و بسوزید و تحمل کنید باید تمام آرزوهایتان را بریزید در چاه موال و این همان کلام اشتباه رمان است.

مریم جهانی با پرداخت خوب شخصیت شهره توانسته خواننده را مجاب کند که می‌تواند کسی وجود داشته باشد که آرزوی راننده تاکسی شدن را از کودکی در سر داشته است. او با استفاده از لحن و عمل مناسبی که برای راوی‌اش در نظر گرفته است توانسته است، ترکیبی از زن بودن و راننده تاکسی بودن را هر چند کمی عجیب در تهران و خیلی عجیب در شهرستانها، به خوبی به خواننده نشان دهد؛ و در نهایت داستان این خیابان سرعت گیر ندارد داستان راننده بودن و راننده شدن نیست؛ داستان زنانی است که در کشاکش رسیدن به خواسته‌هایشان هستند و از قرار، همه زنهای داستان به گونه‌ای شکست خورده‌اند و طرف دیگر این بازی مردها هستند. دختر خاله راوی مطلقه است و شوهر سابقش اجازه نمی‌دهد او فرزندشان را ببیند همسایه راوی زن دیوانه‌ای است که گویا شوهرش او را به خاطر زن دیگری ترک و خانه کوچکی در پایین شهر برایش اجاره کرده است و چند شخصیت دیگر زن که مردها، زندگیشان را به باد داده‌اند و نقطه اوجش همکلاسی راوی است که والیبالیست خوبی بود و حالا شاید به خاطر این که پدرش اجازه نداده است، او به یکی از مسابقاتی که در خارج از کشور برگزار می شده بروده معتاد و کارتن خواب شده است.

رمان این خیابان سرعت گیر ندارد در درجه اول زمانی با رویکرد و سبک مدرنیستی است که به توصیف تجربیات و مشکلات زنان در جامعه‌ای کاملاً سنتی می‌پردازد شخصیت اصلی داستان، همچنین شخصیتهای مهم دیگر اغلب زن هستند و داستان با توصیف احوال یک زن شروع می‌شود که قصد هنجارشکنی دارد. در این داستان بخش مردانه شهره در زندگی اجتماعی‌اش شکل می‌گیرد و چون شغل این زن رانندگی تاکسی است، باید واژه‌های عامیانه و اصطلاحات آنها استفاده می‌شد

که به خوبی به کار برده شده است؛«جگرکی… سیخها را گربه شور می‌کند» (ص:104) هر چند در این رمان دنیای واقعی زن با آنچه تصور می‌رود،متفاوت است.

این رمان در نوع اجتماعی تجربه‌گرا و با شخصیت‌سازی مناسب، مخاطب را به چالش می‌طلبد. رمانی رئالیستی در حوزۀ مسائل اجتماعی، با درونمایه حوادث و اتفاقات زن محور در یک جامعه مرد سالار ایرانی است که از زبان شخصیت اول به شکلی فلسفی ارائه و بیان شده است. شاید گرایش به برخی رفتارهای جنس مخالف، برای بعضی ها در وهله اول جذاب باشد و نوعی کشش درونی در خود احساس کند، اما به محض ورود به این جهان نسبتاً دوگانه، وقایع پیش‌بینی نشده‌ای، یکی پس از دیگری شروع می‌شود و همین مسئله دست‌مایه رمان این خیابان سرعت گیر ندارد، شده است. شهره، قهرمان داستان زن جوانی است که میل درونی مهارنشدنی به یکی از مشاغل اغلب رایج، در میان مردها در جامعه ایران، یعنی رانندگی تاکسی دارد و در راه رسیدن به این هدف، برخی از موقعیت‌های زندگی‌اش را از دست می‌دهد اما شاد و سرخوش است که به میل درونی و هدف خود رسیده است. اولین پیامد دستیابی او به شغل مورد علاقه‌اش نگاه تقابلی اطرافیان و به ویژه اعضای خانواده‌اش به رفتارهای تازه او به عنوان راننده تاکسی است که با فروپاشی زندگی مشترک او ادامه می‌یابد مادر راوی به شدت جبهه می‌گیرد و با اکراه رفتارهای دخترش را نظاره می‌کند و این از چشم شخصیت اصلی داستان دور نیست.«..هر وقت می‌روم در خانه‌اش یک بوق ممتد حواله اعصاب ضعیف دو همسایه‌اش می‌کنم. تا مادر سروپاپتی بیاید دم در و چنگی نمادین به صورت بکشد که یعنی خدا ورت داره بی آبرو. صبر کن آمدم»(ص:12)

با این حال زن جوان مانند کسی که بعد از سالها به آرزوی دیرینه خود رسیده باشد، از موقعیت جدید زندگی خود احساس رضایت می‌کند و این را میتوان به خلأهای موجود در زندگی زنان در جامعه امروز ایران نسبت داد که همواره زنان در پی حفظ نفوذ تاریخی نگاه مردانه به دنیای زنان بوده‌اند. برای قهرمان داستان از دست دادن زندگی مشترک در مقابل به دست آوردن استقلال مالی و هویت جدید ارزش دارد و او از این مسئله گله و شکایتی ندارد.

دستیابی به هویت جدید برای زن جوان داستان مرحله به مرحله اتفاق می‌افتد. او برای ساختن دنیای جدید دنیای قبلی خود را مرحله به مرحله خراب می‌کند و در این راه به رؤیاهای خود ایمان دارد و احساس می‌کند رسیدن به موقعیت جدیدی که سالها به آن فکر کرده است، هزینه‌هایی هم دارد که باید پرداخت کند شیرینی دنیای جدید یادآوری تحقق رؤیاهای پیشین است که برای زن جوان حکم گنج ارزشمندی را دارد.

محیط جغرافیایی داستان شهر کرمانشاه است و نگاههای شهروندان این خطه به رفتارهای نسبتاً متناقض یک زن جوان که به نوعی پا در کفش مردان شهر گذاشته است باعث کنشهای داستانی می‌شود. آدم‌های زیادی در پیرامون شهره زندگی می‌کنند که هر کدام، قصه‌های جداگانه و خاص خود را دارند و در این میان محوریت ماجراها با سرگذشت زنها است که اغلب ناخوشایند و در مواردی دردناک است. از جمله سرگذشت شخصیت محبوبه دختر خاله راوی که در بسیاری از فصل‌های رمان به صورت موازی با وقایع اصلی زمان روایت می‌شود بسی دردناک است. در این میان فقط شخصیت شهره است که علیه عرف حاکم بر جامعه مردسالار اقدام عملی می‌کند و بدعت‌هایی را در شهر پایه گذاری می‌کند که در ادامه با ورود زن دیگری به این راه، شغل رانندگی تاکسی، مسیری که شهره پایه‌گذاری کرده به نوعی تداوم می‌یابد. ساختار داستان لحنی مستحکم و مردانه دارد که با فضای ذهنی راوی هم‌خوانی ایجاد می کند. از رفتارهای اغلب احساسی زنانه در لحن شهره چندان خبری نیست در مقابل، رفتار شخصیت محبوبه به شدت احساسی است و شاید همین مسئله باعث شکستن تارو پود زندگی‌اش در مقابل مشکلات جامعه مردسالار می‌شود و آن که در این شرایط دشوار دوام می‌آورد، شهره است که در وجود او هم به مرور خصلت‌های زنانه از بین رفته و او حالا شخصیت دوگانه‌ای دارد که به رغم زن بودن، رفتارهای به شدت مردانه ای از خود بروز می‌دهد و این همان تناقض مستتر در طول زمان است که شرایط جامعه به این زن تحمیل کرده است؛ اما با وجود همه اینها آن نتیجه‌ای که از فضای کلی حاکم بر رمان به دست می‌آید شکست و سرخوردگی زنان است. تسلط نویسنده به ویژگی های اقلیمی و موقعیت جغرافیایی، کرمانشاه خیابانها و کوچه پس‌کوچه‌های این شهر به همراه اشراف ایشان بر لهجه و فرهنگ حاکم بر این خطه به نویسنده این فرصت را داده است تا با فشردگی و ایجاز و ضرب آهنگ مناسب به گفتن قصه‌ای باورپذیر بپردازد.

رمان این خیابان سرعت‌گیر ندارد با رویکرد و سبک مدرنیستی است و به دنبال توصیف مسائل دنیای زنانی است که با رویکردی انتقادی و اعتراضی به کیستی (هویت) مردد و معلق خویش، بین دنیایی مردسالار و تمایلات دنیای زنانه قرار گرفته‌اند و به سبب ناتوانی از ایجاد تعادل در «حس بیزاری» و رسیدن به مرز استقلال فردی و اجتماعی به گردابهایی چون طلاق، خود کشی و مرگ گرفتار شده‌اند، زنانی آسیب خورده از حاکمیت اقتدار و سلطه جامعه پدرسالار که گرفتار ناهنجاری رفتاری و روان‌پریشی هستند،نویسنده داستان را با توصیف التهاب و هیجان زنان در شهری چون کرمانشاه آغاز می‌کند شخصیتهایی که به سبب حوادث گذشته امکان زندگی عادی و متعاقب آن سلامت روانی ندارند نتیجه‌ای که از درون‌مایه رمان به دست می‌آید نابهنجاریهای روانی برای زنان ناشی از زندگی در جامعه اقتدار طلب مردانه است. زندگی در دنیای مدرن که سلطه مردانه خویش را به کمک فناوری گسترانیده است و زنان را ابزاری زیر دست برای تمایلات مادی و شهوانی قرار داده است. در آخر آنچه شخصیت اصلی رمان به جامعه زنان می‌گوید طغيان عليه جامعه متعصب مردسالاری است هر چند به قیمت از دست دادن چیزهایی باشد که به نوعی برای جامعه زن‌ها ارزشمند است. به نظر می‌رسد این راه‌حل هم درست نباشد و زن می‌تواند آن باشد ولی قوی‌تر و با اراده‌تر در مقابل مشکلات قرار بگیرد ولی کلام آخر در رمان همین است.

تلاش زنان برای تغییر زندگی یا فرار از گذشته و تحول‌طلبی و ناآرامی، نشانی از ملال و گریز از زندگی در سایه اقتدار مردان است. تمایل به نمایش وجه خشن زندگی، ناآرامی های روحی و نبود امنیت اقتصادی، شغلی و…. برای زنان و انتخاب یک شغل مردانه برای شخصیت اصلی، گونه‌ای دیگر از نشانه‌های اعتراض به زندگی مردسالار است هر چند طیف وسیعی از داستان‌نویس‌ها را داریم که با شخصیت‌های متفاوت روی زنها و مصائبشان تمرکز می‌کنند. ولی تنها تفاوتی که هست این است که آنجا می‌خواهد به دنبال استقلال برود ولی اینجا استقلال را انتخاب کرده است و بهایش می‌پردازد؛ و موضوع این داستان ماجرای همین بها دادن است.

نویسنده، اهل نمایش تواناییهای فنی خود نیست و راحت و صریح قصه خود را تعریف می‌کند. کتاب از ابتدا تا انتها بدون دست انداز و سرعت‌گیر جلو می رود و صحنه‌ها را می‌سازد. عناصر مختلف داستان به صورتی متعادل کنار هم قرار گرفته‌اند و در خدمت مضمون هستند. از همان صفحات اولیه معلوم است که تحقیقات و پژوهش به اندازه کافی پیرامون شغل مسافرکشی انجام شده و این تصویرسازی‌ها بدون افت تا انتهای داستان ادامه دارد شخصیت‌پردازی راننده تاکسی زن فضاسازی شهر و نسبت شخصیت اصلی با ماشینش حس نزدیک بودن و صمیمیت را القا می‌کند. یک مضمون سرراست دفاع از ظلم تاریخی به زنها در همه صحنه‌ها پیش می‌رود و عناصر مختلف داستان، در خدمت انتقال این پیام هستند. اشاره‌ای به روایات متعارض نشده تا بعدی به شخصیت‌ها بخشیده شود. هیچ فضای تاریکی وجود ندارد تا فضاسازی به سمت پیچیدگی برود. و طرح و توطئه‌ای نیست تا مخاطب برای فهم پیام داستان مسیری را طی کند همه صحنه‌ها نمایشگر زن مظلوم شهرستانی است که دلش می‌خواهد کمی مردانه عمل کند! تنها نقطه قوت غیرکلیشه‌ای کار دیالوگهایی است که هر چند صفحه به زبان کردی بیان می‌شود نویسنده به خوبی از امکانات این تمایز زبانی استفاده کرده و خواندن داستان را با شیرینی و لذت همراه ساخته است. در واقع جهانی تکنیک را به خدمت گرفته و توانسته داستانی بدون عمق و دریچه‌ای جدید بنویسد.

در مجموع در این داستان به ظاهر فمنیستی، با سلب انضمامیت مردان، قصه مفهومی به غایت انتزاعی از دیگریِ مرد برساخته می‌شود، انتزاعیتی که نه میتوان با آن گفتگو کرد و نه حتی فعالانه با آن جنگید. زنان داستان نیز از چنین در امان نیستند و در ترازی دیگر تمامی مردان و زنان داستان تبدیل به مقولاتی متصلب و شیءگونه می‌شوند.

به قلم آزاده جهان احمدی

برچسب ها: آزاده جهان احمدیآموزش نویسندگیانتشارات مرکزبانوی فرهنگتاکسیجدال بی پایانچراغ‌های خاموشحقوق زنحوزه هنریخرده روایتداستانداستان انتزاعیرسوم مردسالارانهفمنیستیکتاب این خیابان سرعت گیر نداردکتاب خوبکرماشاهمدرنیسممریم جهانینقدنویسندگینویسنده شو
قبلی داستانک «جشن»
بعدی معرفی کتاب «الو، کاخ سفید؟!»

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتابگردی کتاب گردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • می 2025 (10)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (9)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.com/?p=9530

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.