یادداشتی بر کتاب «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» نوشته جمشید خانیان، ویژه نمایشگاه کتاب

به قلم زهرا سادات طباطبائی
جنگ تحمیلی رخداد بزرگی در تاریخ معاصر این سرزمین بود. اتفاقی که فقط در جبههها و میدانهای مبارزه خودش را نشان نداد. جنگ پایش را در خانهها و کوچهها و رویاهای کودکان هم گذاشت و حتی سر از ادبیات و داستان هم درآورد. چه در زمان جنگ و چه سالها بعد از پایان ویرانیها و مصائبش، همچنان بسیاری از نویسندگان، از جنگ و تبعاتش مینویسند.
جمشید خانیان هم از آن نویسندههایی است که در سالهای گذشته آثار متعددی در حوزه ادبیات دفاع مقدس نوشته و در اغلب آثارش نگاهی بدیع و متفاوت به موضوع جنگ و مسائل مربوط به آن دارد. او که خودش هم متولد آبادان است، شناخت خوبی از جغرافیای منطقه جنوب کشور دارد و بسیاری از داستانهایش را در همین بافت اقلیمی پیاده کرده است. کتاب «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» از مشهورترین آثار جمشید خانیان و یکی از بهترین و جذابترین کتابهای این حوزه است. کتابی که مخاطبانش نوجوانان پانزده سال به بالا و چه بسا همه بزرگسالان است.
«عاشقانههای یونس در شکم ماهی» داستان خانوادهای در آبادان است که با آغاز جنگ، خانه و شهرشان را ترک میکنند تا از منطقه خطر دور شوند. سارا دختر خانواده، راوی اول شخص داستان است. او که نوازنده پیانو است فقط به این شرط که پیانویش را هم با خودشان بیاورند، حاضر به همراهی خانوادهاش میشود اما در میانه راه به یونس و بیبی بر میخورند و برای آنکه بتوانند آنها را هم سوار وانت کنند مجبور میشوند پیانو را در جاده رها کنند. داستان دقیقا از پایان تلخ و گزندهاش شروع میشود، جایی که یونس مُرده و مرگ او بهانهای میشود تا سارا بارها و بارها به گذشتهها و خاطراتش پرت شود. همین شروع نفسگیر است که خواننده را کنجکاو میکند تا داستان را ادامه دهد.
«او درست یک روز بعد از آمدن بابا، در حالی که به نظر سالم و سرحال میرسید، مثل درختی که دیگر قادر نباشد با ریشه خود از زمین آب و غذا بگیرد و با برگهایش هوا را جذب بکند، خیلی آرام و غیرمنتظره مُرد.»
جمشید خانیان داستانش را در سه زمان (موومان) پیش میبرد: زمان روایت، گذشته و گذشته دورتر. اما به نظر میرسد تلاش او، در خلق زمان چهارمی در آینده است. آن زمان که خواننده کتاب را میخواند و خودش را در دوراهی انتخابهای سارا قرار میدهد.
نویسنده به جای روایت خطی و ساده، با شکستن زمان در جایجای کتاب، متنی تاویلپذیر به مخاطبان خودش ارائه میدهد. روایت او در این کتاب، روایتی عاشقانه و آمیخته به جنگ است. تولد عشقی ظریف و محجوب که در لایههای متن، پیدا و پنهان است. داستان سرشار از فلش بکهایی است که چون تکههای پازل، به تدریج تصویر جذاب پایان داستان را میسازند. خانیان در این کتاب از اصطلاحات و واژگان موسیقایی زیادی استفاده کرده است. اصطلاحاتی که در پیشبرد پیرنگ داستان نقش دارند و از قضا توضیح هیچ کدام در پاورقی کتاب نیامده است. اما نویسنده مخاطبان نوجوانش را دست کم نمیگیرد و انگار مطمئن بوده معانی آنها را میدانند. با این حال راوی داستان هر جا که لازم بوده، به نوعی این اصطلاحات را توضیح داده است. این یعنی نویسنده پای خودش را از داستان بیرون کشیده و دست خواننده را در دست سارا (شخصیت اصلی داستان) گذاشته و سعی نکرده است با توضیحات مکانیکیاش در پاورقی، داستان را از ریتم بیاندازد.
داستان، نمادهای بینامتنی زیادی دارد که نویسنده هوشمندانه آنها را در داستان جای داده است؛ یونس، شکم ماهی، چاه، بلعیده شدن، جنگ. داستانی که او در ۱۹۷ صفحه در برابر خواننده میگذارد هم ماجرا دارد، هم شخصیت و هم تعلیق و کنش اما در کنار همه اینها آنچه این کتاب را خواندنی و ماندنی میکند مضامین زیبا و ارزشمندی است که خواننده را هم درگیر کرده و عمقی را نشانش میدهد که انتهایش پیدا نیست.
«عاشقانههای یونس در شکم ماهی» در سال ۱۳۸۹ از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد و از نامزدهای دریافت نشان طلایی و نقرهای «لاکپشت پرنده» بود.
دیدگاهتان را بنویسید