معرفی رمان “برفاب”، ویژه نمایشگاه کتاب
20 اردیبهشت 1404
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ

به قلم فاطمهسادات حسینی
باید سن و سالی را سپری کرده باشی، مثلا حداقل از سی سالگی عبور کرده باشی، یکبار طعم عشق، وابستگی، دلبستگی و حتی خیانت را چشیده باشی تا بتوانی برفاب را توی یک عصر پاییزی، روی یک صندلی راک و درحالیکه فنجان چایات را جرعهجرعه سر میکشی، به دست بگیری و آنقدر فراغت بال داشته باشی تا به وقت خودش برای کتی، آرزو، آفتاب، پریسا و حتی فریبا آغوش باز کنی. شخصیتهایی جنجگو که زندگی، هر کدامشان را به نحوی به مبارزه با خود طلبیده است. آرزو، طلاق را تجربه کرده و آفتاب، دخترش، دوگانگی بعد از آنرا. کتی خیانت را و پریسا، بیمهریها و بیتوجیها را. آرزو بعد از سالها کار سعی کرده است تا زندگی خوبی را برای دخترش مهیا کند، و حالا بعد از جدایی به خودش حق میدهد طعم عشق را به جان بچشد. کتی، سالها مادری کرده است. گذشتن از خواستهها و خوشیها تا سه فرزند در خانهای امن روزگار بگذرانند. او هم باید به خودش حق بدهد که خیلی وقتها نتواند همسری باشد با ایدهآلهایی که در ذهن همسرش نقش بسته است. اما کدام دلیل توجیه خیانت اوست؟ پرتوقعی؟ نداشتن درک درست از طرف مقابل؟ یا هوس بازی ؟ قضاوت با خواننده و دریچه نگاه اوست…
برفاب رمانی اجتماعی، نوشته مرضیه نفری از انتشارات معارف، از زنان میگوید… از قدرت در اوج تنهایی… از رفتن و نرسیدن… از خواستن و نداشتن…و حتی از کرونا…از همه تغییراتی که یک ویروس فعال با قدرت انتقال بالا توانست بر پیکره زندگیها بنشاند…از آدمهایی که تا دیروز پناه هم بودند و امروز بابت هر قدمی که به سوی هم برمیداشتند، نگرانی به سویشان هجوم میآورد. از بغضها و خندههایی که پشت ماسکها پنهان ماندند… اما با خود فرصت نیز میآورد… فرصت ساختن…برفاب را در عصر یک روز پاییزی بخوانید تا زندگی خزان شده کتی و آرزو و برگریزان خوشیها و سرمستیها را عمیقتر حس کنید و کرونا را با همه تلخیهایش در سوز سرمای پاییز، پشت پنجره خانههایی که در آن روزهای بیماری، دوباره زندگی در سراسرشان جاری شد، به باد بسپارید…
دیدگاهتان را بنویسید