جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارناداستانمن معذرت می‌خواهم یا زبان لال، امام؟

من معذرت می‌خواهم یا زبان لال، امام؟

12 اردیبهشت 1404
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
ناداستان

به قلم سمیه شاکریان

دیشب از بزرگی شنیدم: ما از باقی‌مانده دل امامی خلق شده‌ایم که دوستش داریم. فکری شدم کدام امام را بیشتر از همه دوست دارم. دلم رفت پیش امام علی(ع) و بعد امام رضا(ع). یعنی من از گِل آنها هستم! چرا پس هر کاری می‌کنم اندازه ناخن انگشت کوچکشان هم شبیهشان نمی‌شوم؟سال دوم دبیرستان بودیم؛ چند نفری قرار گذاشتیم حال معلم فیزیک را بگیریم و بی تکلیف سر کلاس برویم. اتحاد نوجوانی‌مان شکست  خورد و به جای ۱۸نفر، هشت نفره به جنگ معلم رفتیم. من اصلا از شکسته شدن زنجیر اتحاد ناراحت نبودم چون دلم برای شادی بعد از گل، بعد از جنگی که قرار بود داشته باشیم می‌تپید. سختمان بود. هفت_ هشت ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود و ما آنقدر هر هفته تکلیف نوشته و امتحان داده بودیم که فنر درونمان فشرده شده بود و با یک لمس کوچک به هوا می‌پرید. این شد که لباس رزم پوشیدیم. توقع داشتیم بیاید سر کلاس، داد و هوار راه بیندازد، قرمز شود و دندان‌های یکدست و سفیدش را مثل همیشه از بین لبهای درشتش نشانمان دهد و هی حرص بخورد و ما بعد از کلاس بخندیم و توی سر و کله همدیگر بزنیم و دلمان قنج برود که دیدید حالشو کردیم تو قوطی! قرار بود برای جشن حال‌گیری آب‌بازی کنیم و تا می‌توانیم خیس و آب‌چکان تا خانه برویم. بس بود اینهمه درس خواندن و چشم گفتن و اطاعت.  در کلاس را زد. وارد شد. پشت میز نشست و گزارش نماینده کلاس را روی میز دید. صورتش هیچ تغییری نکرد. درست مثل مجسمه نگاهش را از روی خطوط چرخاند و هیچکدام از خطهای اخم و لبخندش جابه‌جا نشد. با آرامش از جایش بلند. دست گذاشت روی سینه و گفت: ” بچه‌ها من ازتون معذرت میخوام. من نتونستم تو این ۸ ماه شما رو طوری تربیت کنم که بی تکلیف نیایید و خب من موفق نبودم. منو ببخشید” و بعد پشت به ما و رو به تخته ایستاد و شروع کرد به حل همان تمرین‌هایی که ما سفید و بی‌جواب توی کیفمان نگه داشته بودیم. دلم می‌خواست بروم جلوی تخته و خودم همه سوالها رو جواب بدم. دلم می‌خواست یک‌هو دنیا تمام‌‌ می‌شد و توی آن شرایط حال‌گیری نمی‌ماندم. حال خودم رفته بود یک جایی و برنمی‌گشت. به صورت هفت نفر بقیه هم نگاه کردم. خیلی شبیه به هم بودیم. صورتهای شل و ول همگی‌مان موازی با بیضی‌های مقنعه‌های پفی، رو به پایین کشیده شده بود. توی اردیبهشت ماه، موقع میوه دادن زحمت‌های معلم فیزیک بود و ما مثل مشتی ملخ، به مزرعه او حمله کرده بودیم. دیگر صدای او را نمی‌شنیدم. انگار توی استخر پر آبی غوطه‌ور بودم و فقط صدای مات و نامفهومی توی گوش‌هایم می‌رفت. انگار قیامت شده بود. جور دیگری به آرزویم رسیده‌بودم. دنیا تمام شده و آواری شده بود روی سرم. انگار کسی، دل سیر کتکم زده بود.معلم فیزیک، آموزگار خوبی بود. همیشه جدی، سخت‌کوش و پرتلاش سر کلاس حاضر می‌شد و مثل همه معلم‌ها توقع داشت دانش‌آموزانش فقط درس بخوانند.  دیشب که شنیدم ما از باقیمانده دل امام مورد علاقه مان هستیم یاد آن روز افتادم و بعد یاد روز تمام شدن دنیا. وقتی قیامت شود، من معذرت می‌خواهم یا زبانم لال امامم؟

برچسب ها: باشگاه ادبی بانوی فرهنگحوزه هنریروز معلمسمیه شاکریانناداستان
قبلی معلمی که من هستم
بعدی معرفی کتاب "سرگذشت نانوای پاریسی عاشق‌پیشه"، ویژه نمایشگاه کتاب

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتابگردی کتاب گردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • می 2025 (10)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (9)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.com/?p=13747

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.