جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارمقالاتیادداشتچقدر شبیه نامت شدی…

چقدر شبیه نامت شدی…

1 خرداد 1403
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
مقالات، یادداشت

گوشی را از دست بچه ها درمی‌آورم که از صبح دارند بازی می‌کنند و به اتاق هدایتشان میکنم. برای تولد امام رضا جان میخواهم کیک درست کنم اما یک چیزی کم دارم. سراغ گوشی میروم ، بله و ایتا را که باز میکنم سیل پیام ها آوار می‌شود روی سرم . تیتر یک خبرهای دنیا «فرود سخت بالگرد حامل رئیس جمهور و همراهانش» است. قلبم به شماره می‌افتد و چیزی دلم را چنگ میزند. فوری تلویزیون را روشن می‌کنم و شبکه خبر با آن زیر نویس قرمز و دایره هایی که مثل یک قطره ی آب در خون موج درست کرده چشمم را میزند. خاطرات تلخ داغ عزیزان تداعی می‌شود . یا ابالفضلی می‌گویم و خودم را به نزدیک تلویزیون می‌رسانم و کلمات را دوباره و چند باره می‌خوانم. تسبیح برمیدارم نذر میکنم و برای مادر امام زمان علیه السلام صلوات می‌فرستم. صدقه می‌گذارم. دلم آرام و قرار ندارد. توی سرم چیزهایی مدام تکرار می‌شود و پتکی میشود به سرم.
مگر قبل از پرواز آب و هوا را چک نکردند؟
سوالات دایره وار توی سرم می‌چرخند و من جوابی برایش ندارم. من جلفا رفته‌ام. توی بهار و تابستان هم سرما دارد. نه از این سرماهای معمولی که ما توی تهران تجربه می‌کنیم. ما ترک ها برای آب و هوای سرد سه تا کلمه داریم «سَرین»، «سُیوخ» و هوایی که سرمای شدید سوزان دارد را «شاخْدا» می‌گوییم. هوای جلفا و دامنه ی کوه‌های اطرافش، چیزی که توی شبکه ی خبر نشان می‌داد با آن همه برف و باران و مه غلیظ، قطع به یقین فراتر از شاخدا بود. حالا شما تصور کن لباس گرم نداری. بعد از فرود سخت حتما مجروح هم شدی و خون از دست دادی. تا تاریکی هوا هم که همینطور سرمای هوا بیشتر می‌شود و تو فقط خدا را داری. لحظه‌ی برخورد چه چیزی توی دلت گفتی سید؟ می‌دانم سرت شلوغ بود. همان دیروز فقط فرصت کردی نمازت را اول وقت بخوانی اما ناهارت را نخوردی. می‌دانم حواست به پیرمردها و پیرزن‌های روستا و جوانان بود که چشم به راهت بودند. همه آنهایی که تا به حال یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده‌اند. حالا محل شهادتت شده یک مکان صعب العبور که فقط همان روستایی محروم می‌تواند بیاید و سری بزند. یکی نوشته بود مگر صندلی ریاست جمهوری خار داشت که ننشستی رویش و شب عیدی پیام تبریک ندادی؟ اما همه می‌دانیم و آنهایی که نمی‌دانستند حالا فهمیدند که تو فرق داشتی سید. تو میخواستی کنار مردم باشی. حتی نگذاشتی یک دست بین تو مردم فاصله بیاندازد. میخواستی سید محرومان بودن را به تصویر بکشی. میخواستی خودت دستهای زحمت کش روستایی ها را در دست بگیری. حالا عبایت خاکی شود یا باد عمامه ات را تکان دهد برایت خدمت مهم بود. در سرما و گرما سفرهای استانی را رفتی. گفته بودند چرا به یک استان چند بار سفر کردی و تو چه زیبا گفتی که برای حل مشکلشان حاضری چندین بار دیگر هم بروی تا خیالت راحت شود مشکل حل شده است. اصلا شهادتت هم با بقیه فرق دارد. حتما باید در حال خدمت کردن می‌بودی چون زمان فراغت نداشتی، زمان استراحت نداشتی. راستی یکی از اولیا خدا راز دو تا از دعاهایت را فاش کرد سید. باز که ما را شرمنده کردی. چه لذتی دارد شب قدری آرزوی شهادت بکنی و امام رضا جان آمین بگوید و پای دعایت را امضاء کند. شب وعده ی صادق، همان روزی که همه پر بودیم از غرور و افتخار، حال مان خوب بود و داشتیم به همه پُزِ کشورمان را می‌دادیم، شما توی سجده از خدا خواستی فدای مردم شوی. این چه کاری بود کردی سید؟ حالا ما با داغ تو چه کنیم؟ وقتی می‌خواستم به شما رای بدهم را خوب یادم هست. یکی دو نفری آمدند و حرفی پراندند و دلم را شکستند. یادم هست موضع خودم را مشخص کردم و گفتم من طرفدار کسی هستم که گوش به فرمان رهبری باشد. اعتراف می‌کنم که همان موقع خیلی مطمئن نبودم پای حرف‌هایتان بمانید. آخر من و همین و سالانم نسل رجایی‌ و بهشت را درک نکردیم. اما سید خودمانیم تو تمام معادلات را به هم زدی. ویژگی اصلی و محبوبیتت صاف و صادق و خالص بودنت بود. این که می‌گویند نام نیک برای فرزندان بگذارید چون در سرنوشت شان تأثیر می‌گذارد درست است. باید ابراهیم باشی و اطاعت پذیر، تا خدا مثل آتشی که برای حضرت ابراهیم گلستان کرد، سوز و سرمای شدید ورزقان را به آغوش گرم خودش و امام رئوف تبدیل کند. ابراهیم که باشی خدا در آغوشت می‌گیرد. چه نام نیکویی داشتی و چقدر شبیه نامت بودی. راستی حالا که ساکن آسمان شدی حتما هوای محرومان را بیشتر داری؟ این چه سوالی است. شما نشان خدمت را از دستان مبارک امام رضا جان گرفتید. حالا حتما خادم مخصوص آقا هستید. مخصوصاً حالا که اسم تان شیفت اول خادم های روز تولد آقاست. خوش به سعادت تان. چه باشکوه و سربلند به محضر آقای رئوف رفتید. من مطمئنم شما شفاعت مان می‌کنید. انگشت جوهری ما آن دنیا گواهی می‌دهد که ما به شهید زنده رأی دادیم.

به قلم مریم رضازاده

برچسب ها: بانوی فرهنگحوزه هنریرئیس جمهور مردمی ایرانشهادت رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایرانشهید آیت الله رئیسیشهید امیرعبداللهیانشهید جمهورشهید خدمتشهید سید ابراهیم رئیسیمریم رضازادهنویسندگییادداشت ادبی
قبلی به آنچه خدا برایمان خیر دیده، اعتماد کنیم...
بعدی داستانک «شوق»

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتابگردی کتاب گردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • می 2025 (10)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (9)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.com/?p=12555

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.