جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارپایگاه نقدنقد داستان کوچک (قندونقد)«قند و نقد» داستانک های سومین سوگواره عاشورایی داستان ده

«قند و نقد» داستانک های سومین سوگواره عاشورایی داستان ده

11 آبان 1402
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
نقد داستان کوچک (قندونقد)

در جلسه‌ی دیگری از جلسات بررسی داستانک‌های عاشورایی با عنوان” قند و نقد” که برنامه‌ی جانبی سومین سوگواره عاشورایی داستان ده به شمار می‌آید، تعدادی از کارشناسان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، اثری از خانم هدی وثوق را مورد نقد و بررسی قرار دادند.
🔽🔽🔽

دست به شکم قلمبه شده‌اش کشید و گفت: خودت رو اذیت نکن. باید با ترسم کنار بیام. یک شب و دو شب نیست که! بعد مرگ دیوید دیگه مجبورم تا این ساعت اضافه کار وایسم.
گفتم: حالا منم یه دوری میزنم میام تا اونورا. اشکالی داره؟
چیزی نگفت.
– پس اسمشو میخوای بذاری دیوید؟
– نه. اباالفضل.
– چی؟؟ آخه فک کردم گفتی که میخوای اسمش تو رو یاد پدرش بندازه!
– مگه نگفتی تا اباالفضل بود همه ی زن ها و بچه ها خیالشان راحت بود؟
🔽🔽🔽

آقای حسین یادگارنژاد در ابتدا فرمودند: درود بر دوستان خواننده و نویسنده داستان، سرکار خانم وثوق.
اولین اشکال، نداشتن «عنوان» یا همان «اسم» است. یعنی یک جسم مگر می‌تواند بدون سر باشد؟ توضیح دیگری نمی‌دهم.
یکی از اشکالات عمومی نویسنده‌ها، عدم بازنویسی و ویرایش متن است. اگر این متن توسط نویسنده بازخوانی و بازنویسی می‌شد، بخش عمده‌ای از ضعف‌های نگارشی و محتوایی و سکته‌هایش گرفته می‌شد.
در خط اول، «قلمبه‌اش» کافی بود. البته، خود قلمبه، با بقیه متن خیلی جور نیست و آهنگ متن را عوض کرده است. استفاده از کلمه روان تری مثل برآمده، سازگاری بیشتری داشت.
مطلب بعد اینکه؛ آن شخصیت داستان یعنی جنین، چطور اذیت می‌شده که می‌گوید «خودت رو اذیت نکن»؟ شاید، بیشتر از ترس خودش حرف می زده و اگر نویسنده خطاب به جنین می‌نوشت که «با وجود تو با ترسم کنار میام»، فضا خیلی عوض می‌شد و منطقی‌تر هم بود.
در آخر پاراگراف، تا کدام ساعت مد نظر است؟ اگر یک «شب» اضافه می‌شد، همه چیز روشن بود، ولی الان ابهام دارد. ابعاد زمان و مکان و… اگر در جایی ضرورت پیدا کند، باید دقیق نوشته شود.
شخصیت فرد راوی در این داستان مبهم است و باز نشده، می‌شد با اشاره ای به نوع رفتار یا حرکاتش، هم به جنسیت او اشاره کرد و هم منظورش را از همراهی با زن مشخص نمود. مثلا روسری‌اش یا کمربندش را محکم کرد…
چرا که با توجه به جمله پایانی داستان، مخاطب باید از شخصیت وی آگاه شود تا تاثیر پذیری بیشتری داشته باشد. یک فرد مذهبی است، روحانی است، معلم است…؟
گاهی اوقات ما برای کوتاه کردن داستان، عناصر ضروری مثل شخصیت پردازی و… را حذف می کنیم و به کیفیت داستان لطمه وارد می‌شود.
جملات در مجموع روان نیستند و نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد، تطبیق دیالوگ‌ها با محاورات روزانه است و نویسنده باید از خود بپرسد که آیا این جملات در امور روزمره‌ کاربرد دارد؟ آیا به همین شکل بیانشان می‌کنیم؟ و با خود تکرار کند تا اِشکال زبانی‌اش را بگیرد.
نکته دیگر اینکه؛ با وجود فرامرزی شدن داستان، خواننده‌ای که از ماجرای کربلا بی‌خبر باشد، هیچ چیز از موضوع نمی‌فهمد. البته اینکه نویسنده از نام دیوید استفاده کرده، جالب توجه است، چرا که نام دیوید یکی از نام‌های مقدس یهودیان و در واقع نام حضرت داوود است و می‌رساند که خانواده مورد بحث مسلمان هم نیستند یا شاید نباشند. البته، شاید نویسنده چنین چیزی مدنظرش نبوده، اما برای من و شاید خیلی از خوانندگان چنین چیزی به ذهن متبادر شود. بنابراین خیلی مهم است که داستان ابعاد جهانی‌اش را حفظ کند و به گونه‌ای نوشته شود که همه‌ی ابعاد را در بر بگیرد و جهان شمول شود.
یک ابهام دیگر که می‌توانست قدرت مانور بیشتری هم داشته باشد، علت مرگ دیوید است. اگر نویسنده یک ارتباط منطقی بین مرگ او و جریان حق طلبی‌اش (به عنوان مثال) ایجاد می‌کرد و یا مرگش را به گروهی منتسب می‌کرد، جنبه متفاوتی به خود می‌گرفت.
به هر حال، اینکه نویسنده از فضای تکراری داستان‌های آیینی فاصله گرفته و به فضای نوینی رفته، جای تقدیر و تحسین دارد، اما نیازمند کار بیشتر است. همیشه نوشتن یک مطلب نو و متفاوت زحمت بیشتری می‌طلبد.
در مجموع، نویسنده هنگام نوشتن داستان باید به گروه مخاطب خود، نوع نگارش، پیام داستان، جریان علی و معلولی و تطبیق آن با واقعیات و فضای ملموس پیش رو توجه کافی داشته باشد و هیچ چیز را از قلم نیاندازد.
در ادامه، سرکار خانم سمیه فتحی از جناب آقای حسین یادگارنژاد پرسیدند:
در مورد این متن و بخش «شخصیت جنین» سوالی برای من پیش آمد. من داستان را به صورت یک گفت‌و‌گو بین دو بزرگسال می‌خوانم. به نظر می‌رسد جنین اینجا مورد خطاب قرار نمی‌گیرد. بلکه طرف مقابل گفت‌و‌گو است که احتمالا می‌گوید: “دیر وقته، تو یه زنی، من میام پیشت یا بهت سر میزنم.”زن به او می‌گوید : “خودت رو اذیت نکن، یه شب دو شب نیست که.”

ممنون میشم توضیح بفرمایید.
آقای حسین یادگار نژاد در پاسخ فرمودند:
شاید صحبت شما صحیح باشد، اما وقتی می‌گوید دستی به شکمش کشید، یعنی می‌خواهد جنین را خطاب قرار دهد.
حتی اگر نویسنده منظورش فرد مقابل باشد، نتوانسته منظور را به درستی بیان کند. چرا که خیلی از ما را به عنوان خواننده به اشتباه انداخته است. داستان باید در این زمینه شفافیت داشته باشد.
به هر حال این موضوع جای بحث دارد.
خانم فرزانه فراهانی در این قسمت از بحث فرمودند: ضمن تشکر از دوست عزیزمان برای نوشتن این داستان‌کوچک. در مورد نقد ساختاری این اثر باید گفت که مشکل اصلی در معین نبودن زاویه‌ دید است که داستان را مبهم کرده‌است. اگر راوی اول شخص باشد، ضمائر غائب (مانند اسمش) با آن سازگار نیست و اگر راوی سوم شخص باشد، ضمائر حاضر (مانند خودت) با آن جور نیست. اما در نقد محتوایی اثر باید گفت نویسنده خواسته از تقابل میان “دیوید” و “ابوالفضل” برای ایده‌ی اصلی خود بهره بگیرد و به نظر می‌رسد انتخاب ابوالفضل به دلیل ویژگی نگهداری و نگهبانی از حریم خانواده باشد. از این رو شخصیت قصد دارد کودک زاده‌نشده‌اش ابوالفضل نامیده شود که البته ارادتش به ابوالفضل هم جای پرداخت دارد. و اما چه لزومی بود از نام پدر جنین که دیوید باشد استفاده شود، در حالی‌که ویژگی دیوید یا همان داوود در داستان نامعلوم است و فقط ذهن را پرسوال می‌کند . به نظر می‌رسد این نام صرفا برای جهانی شدن اثر ذکر شده و کاربرد دیگری ندارد. البته اگر روایتی که از داوود هست و در اسلام پذیرفته هم نیست را در نظر بگیریم این تقابل دو نام هدف‌مند می‌شود که این نیز نمی‌تواند دست‌مایه‌‌ای برای نویسنده‌ی مسلمان باشد.
خانم مولود توکلی هم در این اثر چنین اظهار نظر کردند: من هم درباره فرد مورد خطاب راوی، با خانم فتحی موافقم و کارکرد کنش دست کشیدن روی شکم، فقط به نوعی توصیف وضعیت راوی بوده که البته همان‌طور که آقای یادگارنژاد فرمودند، نویسنده نتونسته از پس رفع ابهام این موقعیت بربیاد.
به نظرم نویسنده دنبال تقابل دیوید و ابوالفضل نبوده و صرفا خواسته از این نام، برای نشان دادن وضعیت ملیت غیر مسلمان راوی استفاده کند؛ و به نظرم بزرگ‌ترین نقطه حسنش، تلاش برای معرفی حضرت ابوالفضل برای مخاطب فرامرزی است، حتی در حد جمله آخرین دیالوگ.
خانم فرزانه فراهانی در پاسخ به اظهار نظر خانم مولود توکلی فرمودند: اگر بنا بر این باشد که در داستان به خصوص داستان کوچک هیچ کلمه‌ای بی‌دلیل استفاده نشده باشد، لزوم بردن نام دیوید نامعلوم می‌شود! اگر این نام را آورده و ابوالفضل را جایگزینش کرده، می‌بایست دلیل و پشتوانه‌ی معنایی داشته باشد، در غیر این‌صورت داستان عمق معنایی کمی خواهد داشت؛ چرا که هر نام دیگری می‌شد جایگزینش باشد. اما استفاده از این نام یعنی “دیوید” که بار معنایی دارد نباید بی‌دلیل باشد.
خانم فرزانه فراهانی در ادامه فرمودند: به نظرم این داستان کوچک را از دیدگاه فمینیستی هم می‌شود نقد کرد. نگاه زنی که قرار است فرزند پسری را به دنیا بیاورد تا مراقب‌شان باشد!
در مورد این دو نام این را هم می‌شود اضافه کرد که جایگزینی این نام بر نام قبلی دلالت بر این دارد که تقابلی باید باشد. اگر نه با حذف نام دیوید آسیبی به داستان نمی‌رسد.
خانم عطیه صالحیان وارد بحث شدند و فرمودند: اولین چیزی که در این داستان ممکن است خواننده را سردرگم کند، نداشتن نام اثر است. داستانی که نام نداشته باشد، هویت ندارد؛ لذا کسی که داستان می‌نویسد هیچ‌وقت کارش را بی‌هویت نمی‌گذارد. با جمله اول و توصیف شکم قلمبه متوجه می‌شویم شخصیت ما یک خانم باردار است و با خواندن کلمه(گفت) فکر می‌کنیم که از زاویه دید سوم شخص نوشته شده اما دو سه خط بعدی یک مکالمه صورت میگیرد که ما با کلمه (گفتم) مواجه می‌شویم و متوجه می‌شویم که زاویه دید اول شخص است؛ اما نکته‌ای که به چشم می‌آید، کلمات بعدی داستان است، دقت کنید:
– حالا یه دوری می‌زنم و میام تا اونورا.
خب شما از این کلمات متوجه می‌شوید مکالمه تلفنی است و این شخص با ماشین و یا پیاده می‌خواهد بیاید. اما چیزی که مخاطب را اذیت می‌کند، غیر منطقی بودن زاویه دید است. چطور من راوی که در صحنه حضور ندارد و ما فقط صدای او را می‌شنویم دست کشیدن به شکم شخصیت اول را متوجه می‌شود؟ نویسنده هنگام نوشتن باید به تک تک کلمات فکر کند. ممکن است یک کلمه اساس داستان را عوض کند، لذا بعد از نوشتن، نویسنده موظف است که کار خود را چندین بار ویرایش کند تا به مشکل برنخورد. در دیالوگ بعدی متوجه می‌شویم نویسنده با در نظر گرفتن هدفش ما را پیش می‌برد نه داستان. ما بدون دلیل خاصی می‌خوانیم که نام‌گذاری جنین مطرح می‌شود و این به نظرم دخالت نویسنده که مخاطب به خوبی حضورش را حس می‌کند. یک اثر موفق اثری هست که مخاطب را با خود همراه کند.

اگر غمی‌، شادی‌ای هست مخاطب لمسش کند اما اینگونه که نویسنده بخواهد در روند داستان دخالت کند، مخاطب آن ارتباط عاطفی را نمی‌تواند برقرار کند.
 جمله پایانی ضربه خیلی خوبی داشت ولی ما در داستان با نام دیوید مواجه شدیم و این نشان می‌دهد شخصیت خانم ما غیر مسلمان است اما آیا اگر غیر مسلمان دیگری جمله آخر را بخواند به لطافت آن پی میبرد؟ در هر صورت من نویسنده گرامی این اثر را تحسین میکنم ایشان دغدغه جهانی شدن کربلا را دارند و این خیلی خوبه. راه دشوار و سختی است اما این سختی به یک دنیا می‌ارزد.
 خانم دکتر سمیه فتحی، سپس با سبک و سیاق جالب و جدیدی به بررسی اثر پرداختند:

من هیچ‌وقت در اداره‌ی ثبت احوال کار نکرده‌ام نهایت ارتباطاتم با این اداره‌ی اسم و رسم‌دار شهرمان، در حد ایستادن دم در ورودی مبارکش بوده، برای سوار شدن به سرویس مدرسه، ولی همیشه خاطرم جمع بوده که تا بروم مدرسه و یرگردم، اداره‌ی مزبور از سر جایش تکان نمی‌خورد تا کسی بی‌اسم نماند! پس با خیال راحت نه ماه تحصیلی را سوار سرویس مدرسه‌ام می‌شدم و تمام بی‌نامان عالم را به ایشان می‌سپردم تا نامدار شوند.
حالا اما حس میکنم بخشی از اعتمادم به اداره‌ی مذکور خدشه‌دار شده؛ با داستانکی مواجه شده‌ام که بی‌نام رها شده و نمی‌دانم الان باید بروم یقه‌ی ثبت احوال را بگیرم که برایش شناسنامه صادر نکرده یا والد و البته در این فقره، والده‌ی محترم را که بچه را بی اسم رها کرده؟! آن هم در این وانفسای مراحل سخت تربیت و پرورش داستانک که « اسم» را یکی از عناصر حیاتی این نوع داستان می‌دانند و موجب عزت و آبروی این کلمات کوچک.
بیایید قبول کنیم نبودن اسم در داستانک، مثل نبودن اسم برای رمان یا داستان یا روایت نیست. تمام این انواع و بعضاً رفقای دیگرشان انقدر بزرگ شده‌اند تا بی اسم هم بتوانند راهشان را پیدا کنند. داستانک اما همانطور که از اسمش یرمی‌آید، کوچک است. بی اسم و رسم، هم خودش گم می‌شود و هم خواننده را به بیراهه می‌کشاند. این اسم فلک‌زده‌ی به هیچ گرفته، یکی از پایه‌های حل معادله و معمای ذهنی‌ای است که نویسنده برای خواننده طراحی می‌کند و خواننده حقش است که آن را بداند تا بتواند با چند کلمه‌ و جمله‌ی دیگر، پرتقال‌فروش را توی مغازه‌اش پیدا کند! پس لطفاً از کم‌فروشی در این قضیه بپرهیزید که اساساً مانع کسب شما و فهم خواننده است!
اگر فکر کرده‌اید حالا که بند جدید را سامان میدهم، قضیه‌ی اسم به خط پایان خودش رسیده و می‌توانید بقیه‌ی جاده‌ی متن را با خیال آسوده طی بفرمایید باید عرض کنم سخت از چاله‌ی اشتباه خود به چاه عمیق‌تری افتاده‌اید چرا که اسم‌ها پرحرف‌تر از این حرف‌هایند که به راحتی بشود از کنارشان گذشت.
هر سال نه ماه، دم درگاه ثبت‌ احوال ایستادن بالاخره یک کراماتی دارد دیگر! یکیش همین عجین شدن با اسم‌ها و خاطرات و داستان‌هایشان!
راستش وقتی اسم «دیوید» -همان داوود خودمان منتها فرنگ‌رفته اش- را در داستانک دیدم و از آنطرف اسم «ابوالفضل» را که علمدار قسم‌های خانوادگی خیلی‌‌هاست، دوست داشتم یکی صدای گزارشگر کشتی‌هایمان را بگذارد روی پخش:
-شیر مادر و نان پدر حلالت، نویسنده!
حالا چرا؟
نمی‌دانم نویسنده موقع انتخاب اسم دیوید، حواسش به پیشینه‌ی ارتباطی یهود با داوود نبی و نشان ستاره‌ی داوود هم بوده یا نه. نمی‌دانم حواسش بوده که دارد به صورت زیرپوستی، دین یهود و نمادی که در میان یهودیان به «سپر داوود» هم از آن یاد می‌‌شود را در کنار «علم» و «علمداری» ابوالفضل(ع) قرار می‌دهد که خودِ حضور و بودنش «سپر» دفاعی محسوب می‌شود؟
در تاریخچه‌ی استفاده از ستاره داوود آمده که لشکریان نقش این ستاره را بر روی سپرهایشان می‌کشیدند تا بعنوان نماد حمایت شش‌جانبه‌ی خداوند، از آنها حفاظت کند و البته فقط به همین‌ها ختم نمی‌شود. اگر دوست داشتید می‌نوانید باقی تفاسیر این سپر را هم جست‌و‌جو کنید و بخوانید.
به این نکته دقت کنید که من همیشه دم ورودی ثبت احوال منتظر سرویس نایستاده‌ام تا بتوانم تمام داستانِ اسم‌ها و نمادها را برایتان تعریف کنم، بنابراین از تو حرکت، از خداوندِ «علّم الاسماء» هم برکت!
سنگ آسیاب این متن، روی مسئله‌ی «حفاظت» می‌چرخد. والده‌ی محترم این داستانک، در این مسئله، حقیقتاً خوب عمل کرده است؛ دستش را گذاشته روی دسته‌ی دستاسِ شخصیت و خلق موقعیت و آن را چرخانده تا یکی یکی گندم‌ تمام ترس‌هایی را که به جانمان ریخته در انتهای داستان، آرد کند؛ شخصیت اصلی را یک زن در نظر گرفته، هوشمندانه، این زن را در یکی از حساس‌ترین موقعیت‌های زندگی‌اش یعنی دوره‌ی بارداری که نیازمند حمایت است قرار داده، یکی از سخت‌ترین شرایط که نبودن همسر است را در تقدیر داستان زندگی‌اش چیده و شب و تاریکی را با جمله‌ی «دیگه مجبورم تا این ساعت اضافه کار وایسم» توی کاسه‌ی ذهنمان ریخته که همینطوری خوراک داستان‌های جنایی است چه برسد به اینکه سر از داستانک در بیاورد. چون نویسنده در داستانک فقط کُد می‌دهد و ما را با خیالمان تنها می‌گذارد و این خواننده است که با خیالش تنها می‌ماند و موقعیت‌های ترسناک و انواع اتفاقات را در ذهنش ترسیم می‌کند. اینجا می‌توانید آب دهانتان را قورت دهید و خاطرتان جمع باشد که نویسنده آردش را خوب بیخته و الکش را آویخته!
عدم تعادل داستانک، خوب تعریف شده و حالا باید دید نویسنده چطور آن را به نقطه‌ی اوجش می‌رساند. نقطه‌ی اوج داستان پایش را فراتر از گلیم اداره‌ی ثبت‌احوال و اسم‌گذاری‌هایش گذاشته و پای یک رسم را به میان می‌آورد؛ رسم حفاظت و دفاع از حریم خانواده‌ای که اتفاقا در غرب دچار چالش هم شده و این یعنی نویسنده دوربین دید‌در‌شب خوبی دارد. البته جدای از این خانواده که شباهت به خانواده‌ای ایرانی دارد.
ما در این داستانک نمی‌دانیم این زن، یهودی است یا مسیحی یا تازه مسلمان. نمی‌دانیم میزان ارتباطش با مخاطب پشت تلفن و میزان پذیرش خودش در چه حد است که با شنیدن از ابوالفضل(ع) دلباخته‌ی رسمش می‌شود و به قدرت حفاظتی‌اش ایمان می‌آورد‌. این مسئله می‌تواند با چند نشانه‌ی کوچک در فضاسازی قوت بگیرد. یعنی نویسنده سر کیسه‌ی داستانکش را کمی شل کند و به دانسته‌هایمان اضافه نماید تا باورپذیرمان از اتفاقی که دارد در فضای خارج از کشور می‌افتد، بیشتر شود. درست است که قاعده‌ی داستانک‌نویسی با چراغ هشدار «کمش هم زیاد است»، جلوی چشممان است اما این تا وقتی درست است که به بافت داستانک صدمه‌ای وارد نشود‌.
نکته‌ی آخر را از کنار همان اداره‌ی ثبت احوال می‌گویم و شما را به خدای همان داوود و ابوالفضل در داستانک می‌سپارم.
داوود(ع)، پیامبر مشترک ادیان است و هم در یهود و هم در اسلام، کاری حفاظتی انجام می‌دهد و خداوند به او علم «زره‌بافی» را برای دفاع از خود و لشکریانش می‌آموزد.
در قرآن کریم، سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی ۸۰ آمده است:

«وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوس لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِّنْ بِأْسِکُمْ فَهَلْ اَنْتُمْ شَاکِرُونَ»؛ (و ساختن زره را بخاطر شما به او آموختیم، تا شما را در جنگهایتان [از آسیب] حفظ کند؛ آیا شما شکرگزار [این نعمتهاى خدا] هستید؟!)
احتمالا اگر من قرار بود برای این بچه‌داستان، اسم انتخاب کنم، می‌گذاشتم: «سپر داوود» تا ضربه‌ی انتهایی داستان، مخاطب جهانی را با یک شوک فکری مواجه کند.

برچسب ها: باشگاه ادبی بانوی فرهنگبانوی فرهنگحوزه هنریداستان کوچکداستان نویسیداستانکسمیه فتحیسوگواره عاشورایی دهسومین سوگواره عاشورایی داستان دهسید حسین یادگارنژادعطیه صالحیانفرزانه فراهانیقصهقند و نقدمحرممولود توکلینقد داستانکهدی وثوق
قبلی نشست هیئت داوران مسابقات داستانک ده، نوروز، و آزادی قدس
بعدی کتاب پنجشنه فیروزه‌ای

2 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • زهرا کیانی گفت:
    14 آبان 1402 در 00:57

    عرض سلام و ادب
    متن کاملا مبهم بوده و زاویه دید مشخصی ندارد.
    در بخش دوم دیالوگ صورت گرفته که معلوم نیست مخاطب چه کسی می تواند باشد؟ آیا با خودش حرف می زند؟ با جنین حرف می زند؟ یا با شخص دیگری در حال گفتگوست؟
    در جمله آخر دارد شخصی را که قبلا باهاش گفتگو داشته خطاب قرار میده (مگه تو نگفتی) و جمله ،مفهوم تاثیر گذاری را به خواننده منتقل نمی کند.
    به نظر من تکنیک آغاز، میانه داستان، پایان به خوبی در این متن صورت نگرفته .

    پاسخ
    • بانوی فرهنگ گفت:
      22 آبان 1402 در 08:59

      با سلام و احترام
      ممنون از حسن توجه و نکته سنجی شما

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتابگردی کتاب گردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • می 2025 (10)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (9)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.com/?p=10920

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.