جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارداستان اعضاداستانمن بودم…

من بودم…

10 آذر 1403
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
داستان، داستان اعضا

من بودم…

به مناسبت شهادت خانوم فاطمه زهرا(س)

به قلم مهدیه پوراسمعیل
من بودم، همان که دور فاطمه پیچیدم، تا عطر تن‌اش به مشام مرد نابینا نرسد. من بودم، آن‌که خودش را میان بازوی فاطمه با دیوار حایل کرد، تا خراش روی جسم مبارک‌اش نیفتد. بین تارهایم کمی فاصله افتاد. بگذریم. فدای یک تار موی فاطمه. آن آشنای بیگانه‌تر از دشمن، مقابل چشم حسن، نور چشم پیغمبر را هل داد. جان نازک دختر پیامبر که طاقت دیوارهای سخت کوچه‌های بنی‌هاشم نداشت. ما تلاش‌مان را کردیم. حسن خودش را انداخت زیر پای مادر، تا زمین نخورد. من هم خودم را جا دادم میان فاطمه و دیوار. از آن تاریخ، صدایم زدند:«چادر خاکی». من عزیز شدم. آن‌قدر عزیز که هزار سال بعد وقتی کسی حاجت از بچه‌های علی دارد، او را به چادر خاکی مادر قسم می‌دهد. من جان یافتم. جان از فاطمه گرفتم. تار و پودم همه از خون فاطمه جان گرفتند. آن روز، تمامم شده بود فاطمه. جزئی از جسم‌اش بودم. همراه آن میخ… در تن‌اش بودم. بیش از این از من نپرسید. متلاشی می‌شوم. بگذارید بگویم، من شاهد آن خطبه‌های غرا بودم. طنین صدای فاطمه در مسجدالنبی، میان بافت‌هایم حلول می‌کرد. عجب عظمتی یافته بودم. نام پیغمبر در جانم تازه می‌شد و نام علی آماده‌ی جهادم می‌کرد. نباید می‌گذاشتیم حق علی پامال شود. فدک حق فاطمه بود. فدک را می‌خواست، برای دفاع از علی، در راه ولایت . هم‌پیمان زهرا بودم. تار و پودم تا نیمه سوخته بود، اما همراه فاطمه بودم. با فاطمه که تن‌اش رنجور بود و جسم‌اش زخمی، دلش تهی شده از فرزند شش ماهه، چهل شب کشان کشان تا خانه‌ی اصحاب رفتیم. نصرت و یاری‌شان را طلبیدیم. نباید می‌گذاشتیم دین خدا تمام بشود. رسالت پیامبر روی زمین بماند. حالا بگو… نزدیک‌تر از من، مگر به فاطمه هست؟ می‌گویی علی؟! علی که خود فاطمه است. بچه‌هایش هم همین‌طور. دیدی که من، چه‌طور جزئی از تن‌اش، شمیم‌اش، صدایش، نفس‌هایش و عبادت‌هایش شدم. فاطمه که رفت، شب‌ها مهمان زینب بودم. مرا سر می‌کرد و قامت به نماز شب می‌بست. در آغوشم می‌گرفت و تا سپیده‌ی صبح اشک‌هایش به عطر زهرا آمیخته می‌شد. زینب می‌گفت در معرکه‌ی کربلا، مادر می‌آید. چه‌قدر هر دو انتظار کشیدیم. محافظ رقیه بودم در کربلا. چه کنم که شرمنده از بی‌ارادگی‌ام. رقیه را هم شبیه فاطمه کردند. تار و پودم هرچه ضخیم، دیگر صبرم سر آمده بود. نوادگان‌ام هرچه ظریف، آماده‌شان کرده‌ام برای جهاد. حالا روی سر دختران و زنان جوانی هستند که «لبیک یا مهدی» بر زبان دارند، و با هر امکانی خودشان را آماده‌ی قیام امام موعود می‌کنند. حسن و حسین در دامن می‌پرورند و محسن‌ها برای قیام امام محیا می‌کنند و من به تار و پود خودم افتخار می‌کنم. نسلی از وجودم پرورش یافته‌اند که زمینه‌ساز ظهورند. ما نه یک تکه پارچه، بلکه نزدیک‌ترین‌ایم به عزیزکردگان خدا. ما را زمین نگذارید، در صحنه‌ی قیامت تنهای‌تان نمی‌گذاریم. شهادت می‌دهیم به قدم‌های‌تان، که نشان از مادری حضرت زهرا دارند…

برچسب ها: ادبیات داستانیباشگاه ادبی بانوی فرهنگچادر خاکیداستانداستان کوتاهروایتشهادت حضرت زهرامهدیه پوراسمعیل
قبلی مفید بود که مفید شد!
بعدی روایت کلاس از فریم تا قلم

1 دیدگاه

اولین کسی باشید که در مورد این مطلب اظهار نظر می کند.

  • عبدالله موحد گفت:
    11 آذر 1403 در 13:23

    زبان قاصر است از توصیف این داستان ارزشمند؛
    حقیقتا اشک در چشمان با سوز دل و احساس سربلندی و سرافرازی، اهدایی توأمان این داستان بود برایم.
    قلم تان جاوید استاد گرامی

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتابگردی کتاب گردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • می 2025 (10)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (9)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.com/?p=13142

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.