معرفی رمان “لبخند مصطفی”، ویژه نمایشگاه کتاب

به قلم مهدیه پوراسمعیل
پستچی که کتاب را آورد، گذاشتمش جلوی چشم تا سر فرصت شروع کنم به خواندن. آخر شب، بعد از خواباندن بچهها، به قصد تورق دست گرفتم. وقتی به خودم آمدم که اذان صبح شده بود و رسیده بودم به فصل بیست و شش.اگر میخواهید کتابی را در یک نفس بخوانید و در یک جرعه نوش کنید، حتما سراغ «لبخند مصطفی» به قلم خانم «مریم دوست محمدیان» بروید. همسرانهای که سراسر عشق است. چه بهانهای میتواند در این بافت عمیق عاطفیشان شکاف بیندازد؟! وقتی دلها به هم تافته باشند، حتی جدایی جسمها هم قدرت فاصله انداختن بینشان را ندارند. «رقیه» بعد از شهادت «مصطفی» همچنان وجود او را در کنار خودش حس میکند و با او زندگی میکند. نهایت عشقی که مصطفی اینچنین وصفاش میکند، مگر غیر از اتصال به عشق پروردگار میتواند باشد؟ «حیف پاکی عشق نیست که روش، لکه گناه بشینه؟» توصیفهای نویسنده، پویایی دلنشینی خاصی دارد و زنده است. خواننده را برمیدارد و میاندازد وسط داستان. «روی پله داغ ایوان نشست. اینبار آب را قطرهچکانی توی حوضچه جانش ریخت. دهانش شده بود مثل چشمه شور حوض سلطان؛ گوشهایش هم پا درآورده بودند برای خودشان» متوجه آشناییزدایی بکر و خاصی این تصاویر شدید؟ «فواره حوض کوچک حیاط، آبهایی را که بلعیده بود، کم جان و بیرمق و پر سر وصدا دوباره به حوض پس میداد.»مخاطب میخواند و دلش لک میزند برای بودن در فضای داستان، میخواهد لبهی حوض وسط حیاط بنشیند و خنکای بادی که در چهاردیواری حیاط آن خانهی سنتی میپیچد به جانش بنشیند.نویسنده از دو زاویهدید متفاوت استفاده کرده که بسیار خلاقانه است. فصلهایی که زاویه دید دوم شخص دارد، سرشار از حس است، با خواننده صمیمی میشود و او را دوستانه با همسر شهید همراه میکند.هرچه از واقعیت سختیهای زندگی خانواده شهدای مدافع حرم گفته شود، باز هم کم است. آن هم وقتی آماج تهمتها و سرزنشها سمتشان روانه است: «از یکی از همسران مدافع حرم شنیدی که برای شوهر جانبازش در سوریه معلولیت ثبت کردهاند.» نویسنده این ضرورت را درک کرده و به این موضوع میپردازد. کتاب نثری یکدست، روان و جذاب دارد. اگر با تلخیها و شیرینیهای این کتاب همراه باشید، گاه لبخندی هم بر لبهایتان مینشیند: «از آنموقع تابهحال، تمام سعیش را میکرد تا هدیهای برای مرجان بخرد تا سر مرجان بالا بماند و سر خودش سالم.»خودساختگی مصطفی طوری زبانزد خاص و عام بود که این وصف از منش رفتاری او بهحق و بهجا است: «ایمان را درختی میدید که زیر سایه آن، همه باهم جمع شده بودید به اسم همسایه.» برای همین بود که رقیه میگفت: «حیف بود این مرد به مرگ طبیعی بمیره…»
کتاب «لبخند مصطفی» به قلم «مریم دوست محمدیان» در ۱۴۹ صفحه، به همت «انتشارات کتاب جمکران»، برای رده سنی بزرگسال به چاپ رسیده است. زندگینامهای به روایت همسر شهید، که از خانوادهی بزرگ ناداستانها محسوب میشود.
دیدگاهتان را بنویسید