جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخباراخبار«قصه‌ی رودروایسی با فروشندگان رزمنده»

«قصه‌ی رودروایسی با فروشندگان رزمنده»

24 اردیبهشت 1403
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
اخبار، داستان اعضا

مرد یک نگاه به چادر مشکی می‌کند، یک نگاه به لباس‌های زرشکی‌ام و یک نگاه هم به میلک شیک نوتلایی که نی صورتی رنگ دارد. هضمش سخت است کسی با این قد و قواره و با آن پوشش زرد عینکش ادعای راوی جنگ کند ولی خب همین است که هست!
– این چنده؟
اسم کتاب را می‌پرسد و می‌گوید: “یه جلد دوم هم داره، بیارم براتون؟”
پول ندارم اما کسر لاتی است بگویم نمی‌خواهم. خودم را مشغول خواندن خلاصه‌ی کتاب نشان می‌دهم و در ذهن درصد تخفیف را از قیمت کم می‌کنم. روی تابلو نوشته «۲۵ درصد تخفیف هدیه‌ی روز دختر» اما می‌گویند ۵ درصد اضافه‌تر هم می‌دهند.
مرد دیگری از آن طرف غرفه کتابی از قفسه‌ها برمی‌دارد و می‌آورد مقابلم، می‌گذارد روی میز: “این هم خاطرات اسارت یک خانم هست که از اول جنگ، پیشنهاد می‌کنم به جای اون دوتا این رو بگیرین… ”
می‌گویم: “مثل خانم معصومه آباد؟”
با ذوق تأیید می‌کند. روی پیشانی‌ام چیزی نوشته حتما یا که چشم‌هایم داد می‌زند کتاب‌خوار هستم. انتخاب سخت است و نه گفتن به یکی از کتاب‌ها سخت‌تر.
کل ته مانده‌ی کارتم ۱۰۰ تومان است. هم خدا را می‌خواهم و هم سه تا خرمای درشت. زنگ می‌زنم به مادرجان و می‌گویم دستی برساند.
یک کتاب دیگر هم معرفی می‌کنند: “این خاطرات یه ژنرال عراقیه که تمام عملیات‌ها رو از زاویه‌ی رژیم بعث روایت کرده…”
تعداد خرماها افزایش می‌یابد. کلاهم را دست به دست می‌کنم تا در تصمیم‌گیری و قضاوت دستگیرم شود. عقل معاش می‌گوید برای امروز بس است اما منطق دل راه نمی‌دهد از این غرفه دست خالی بروم.
مادرجان به جای دست یک آغوش تمام می‌رساند. هر پنج کتاب را می‌گذارم روی میز. صندوق‌دار کمی در بهت می‌رود و بعد می‌گوید: “خانم مبلغش زیاد میشه ها، توی رو در وایسی گیر نکنین یه وقت!”
دقیقا روی در ایستاده‌ام که دارم چند کیلو به بار همراهم اضافه می‌کنم. تأیید می‌کنم که تمام کتاب‌ها را می‌خواهم. تا حساب کند و من چند هورت دیگر میلک شیک هورت بکشم دو کتاب دیگر هم می‌آورند: “این هم هدیه‌ی ما به شما، یکی رو انتخاب کنین بهتون رایگان میدیم.”
دست و دلباز هستند و جانباز. احتمالا جای دختر یا حتی نوه‌شان محسوب می‌شوم. مرد می‌گوید: “چون که گفتین راوی هستین، این دوتا روایت‌های طنز دارن به کارتون میان.”
عنوان یکی نوشته «موقعیت ننه» و خواندنش گوشه‌های لبم را بالا می‌کشاند. همان را برمی‌دارم. رزمنده‌های دیروز و کتابفروش‌های امروز سرحال آمده‌اند. کتاب‌ها را برایم توی کیسه‌ی پلاستیکی می‌چینند و بدرقه‌ام می‌کنند.
باران کف حیاط را روشن کرده، هوا دلبر شده، جیبم خالی و دست‌هایم پر گشته… کمی از این دست به آن دست می‌کنم تا انگشتم آزاد شود. صدای بلندی می‌آید. یک لحظه احساس می‌کنم کیسه توی دستم کج شده. پایین را نگاه می‌کنم و سوراخ که هیچ، یک پارگی تمام عیار نصیبم شده است.
باز جای شکرش باقی است از پله‌ها پرتاب نشدم و کتاب‌هایم زمین نریخته‌اند. شلوار جینم هم سالم مانده. راستی، امروز که شلوار جین نپوشیده بودم!

به یاد شلوار جین دختری که در خاک شلمچه فنا شد!

 

به قلم فاطمه فشکی

برچسب ها: باشگاه ادبی بانوی فرهنگبانوی فرهنگحوزه هنریروایت های کارگروه ناداستان بانوی فرهنگشلمچهفاطمه فشکینویسندگی خلاق
قبلی زنبیلی پر از کلمه؛ به مناسبت افتتاح نمایشگاه کتاب
بعدی من باید بروم نمایشگاه...

2 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • خدیجه آقایی گفت:
    27 اردیبهشت 1403 در 09:50

    خیلی شیرین و موجز و دوست داشتنی و اصن دلم خواست

    پاسخ
    • بانوی فرهنگ گفت:
      30 اردیبهشت 1403 در 16:17

      منون از حسن توجه شما دوست عزیز

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتابگردی کتاب گردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • می 2025 (10)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (9)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.com/?p=12468

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.