جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارمقالاتیادداشتسبز و سفید و شاداب

سبز و سفید و شاداب

21 بهمن 1402
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
یادداشت

کاغذهای a4 را به آرام‌ترین حالت ممکن از کمد بیرون می‌کشم. هفت صبح است و طفل هجده ماهه اگر بیدار شود و بهانه‌ بگیرد واویلا می‌شود. از یک طرف دلم شور دیر رسیدن به کلاس را باید بزند و از طرفی خون به جگر بشوم از ضجه‌های بچه که باید از من جدا شود. پانزده تا می‌شمارم. محض خراب کردن چند تا از بچه‌ها، دو سه تا هم اضافه می‌گذارم رویش. از وسط که نصفشان کنم درست می‌شود.
صدای نفس‌کشیدن بچه‌ها و پدر تنها صدایی است که می‌آید. خانه برای من که لباس پوشیده‌ام گرم است. گلویم از سرفه‌های یک ماهه که ولم نمی‌کند می‌سوزد. بوی کتلتِ دیشب هنوز توی خانه مانده. همه‌ی اینها را می‌گذارم، در را می‌بندم و به سمت آسانسور می‌روم و مثل هرروز از خودم می‌پرسم چه چیز مهمی اینقدر ارزش داشت که تصمیم گرفتم همه‌ی اینها را ول کنم و معلم شوم؟
از بچه‌های هشت ساله می‌پرسم چه مناسبتی نزدیک ماست؟ چند نفر می‌گویند عید و یک نفر داد می‌زند ولنتاین! سری تکان می‌دهم و روی تخته بزرگ می‌نویسم ۲۲بهمن و پایین‌تر اضافه می‌کنم دهه‌ی فجر. یکی بلند می‌پرسد: دهه‌ی فَجَر یعنی چه خانوم؟
مدادرنگی‌ها را گذاشته‌اند روی میز. برگه‌های نصف کرده‌یa4 را می‌گذارم جلوشان، پرچم ایران را که روی تخته کشیده‌ام نشانشان می‌دهم. تاکید می‌کنم با دقت رنگ کنید. اسپیکر را روشن می‌کنم: ((خمینی ای امام، خمینی ای امام…))
بی‌حوصله‌ترها زودتر سرهم‌بندی کرده‌اند و آمده‌اند پرچم‌هایشان را تحویل بدهند. جاهای سفید رنگ نکرده را نشانشان می‌دهم و بَرِشان می‌گردانم که بهتر رنگ کنند. راه می‌روم و پرچم‌های در حال کشیده شدن را نگاه می‌کنم. کندترها هنوز دارند بالای پرچم را سبز می‌کنند. محکم می‌کشند. مجبور می‌شوند چندبار مدادهایشان را بتراشند. یکی می‌گوید: ((خانوم مدادم کوچیک شد!)) می‌گویم: ((بالاخره آدم باید برای پرچم کشورش هزینه بده، حتی شده در حد یه مداد.))
صورت ریز و پرچروک خانم ستوده که دو پسر بیست و شانزده‌ساله‌اش را به فاصله دو سال برای اعتقاداتش هزینه کرد، جلوی چشم‌هایم می‌آید. بچه که بودم نمی‌توانستم بفهمم در فاصله‌ی دو سال دو پسرت را با دستان خودت در قبر بگذاری یعنی چه. حالا که خودم مادرم می‌فهمم چرا در روضه‌ها اولین نفر او بود که ناله‌اش بلند می‌شد.
قرمز را که دست می‌گیرند دلم شور بچه‌ها را می‌زند. پیامک می‌زنم به خواهرم و حال بچه‌ها را می‌پرسم. حواسش به بچه‌ها است و می‌دانم دیر جواب می‌دهد. تمام متن‌های روانشناسی عالم جلوی چشم‌هایم رژه می‌روند:(( بچه‌ زیر سه سال از مادر جدا شود اضطراب جدایی می‌گیرد که تا آخر عمر رهایش نمی‌کند. ))خودم را آرام می‌کنم. کُلُهُم روزی شش ساعت بیرونم. تمام وقت که نیستم. دست چپم را می‌چرخانم، ساعت ۹:۴۵.صدایم را بلند می‌کنم:(( بچه‌ها نزدیک زنگه، لطفا زودتر تموم کنید))
۲۵ تا پرچم رنگ شده جلویم است. یکی قرمزش را صورتی کرده و آن دیگری گوشه‌ی پرچمش قلب کشیده. نخ و سوزن را دست می‌گیرم و پرچم‌ها را به صف می‌کنم. قرار است بچه‌ها که از زنگ تفریح بیایند با پرچم‌های ریسه شده کلاس را تزیین کنیم. صدای۶۳۰ تا دانش‌آموز حیاط را برداشته. ۶۳۰ تا دختر کودک و نوجوان، می‌دوند، می‌خندند، گریه می‌کنند، خوراکی می‌خورند. پرچم بزرگِ گوشه‌ی حیاط سایه‌اش را پهن کرده روی سر دخترها. دینگ دینگ موبایل بلند می‌شود. خواهرم جواب داده که بچه‌ها خوبند و حسابی مشغول بازی. لبخند می‌زنم. ارزشش را دارد، این پرچم ارزشش را دارد.

به قلم مریم صفدری

برچسب ها: ۲۲بهمنامام خمینیانقلاب اسلامی ایرانایرانباشگاه ادبی بانوی فرهنگبانوی فرهنگپرچم سه رنگ ایرانپیروزی انقلاب اسلامیجمهوری اسلامی ایرانحوزه هنریسبز و سفید و قرمزمریم صفدری
قبلی سومین جشنواره ادبی فلسطین برگزار می‌شود.
بعدی بخش دوم سخنان بهزاد دانشگر مدیر دفتر ادبیات داستانی حوزه هنری انقلاب اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتابگردی کتاب گردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • می 2025 (10)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (9)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.com/?p=11934

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.