جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارمقالاتیادداشت«خاطره بازی» ؛ روایت‌های کارگروه ناداستان بانوی فرهنگ

«خاطره بازی» ؛ روایت‌های کارگروه ناداستان بانوی فرهنگ

5 بهمن 1402
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
یادداشت

آهنگ آغازین کارتون پسر شجاع که نواخته میشد ، انگار که در صور اسرافیل دمیده باشند ، به قولی آب هم که دستمان بود زمین میگذاشتیم و افتان و خیزان خودمان را پای تلویزیون سیاه سفید کوچکی می‌رساندیم که روی طاقچه پهن اتاق ، کنار گلدانهای پیچک و شمعدانی جا گرفته بود . آنجا ، هر کدام از ما یک مدل خشکمان میزد. یکی با زانوهای جمع شده و دستان حلقه شده به دورش ، یکی به حالت درازکش و آن یکی هم با دست های قفل شده به روی سینه اش !! ساعتی بی خیال بازی و درس و مشق هامان میشدیم و با شور و اشتیاق ، هوش و حواسمان را به ماجراهایی می دادیم که در آن گرگ شیپورچی ، روباه مکار و خرس قهوه‌ای مدام پسر شجاع و پدرش را که اسب آبی بودند را به دردسر می انداختند من از آن کارتون قشنگ ، هنوز هم لباس سرهمی شیپورچی ، بزِ پیرِ دانا و آن خرس مهربانی که صمیمی ترین دوست پسر شجاع بود.را به یاد دارم .

در زمان کوتاه پخش آن برنامه ، اگر بخت یارمان بود که صفحه تلویزیون برفکی نشده یا که پیام « ادامه برنامه تا چند لحظه دیگر» بر صفحه آن ظاهر نشود ، برای دست به آب شدن هم تکانی به خودمان نمی دادیم .آنقدر شیفته و دلباخته که حتی گاهی جانمان را هم پای آن می گذاشتیم . مثل همان روز که منصور ، برادر کوچکتر از خودم که خبر کردن ما را یک جور وظیفه خودش می‌دانست . آنقدر تند و با سرعت دوید که نشد خودش را نگه دارد و از لبه بالکن بازمان ، مثل تخم مرغ نیمرو شده پخش ِحیاط خانه شد. همان روزها بابا که می دید ما چطور برای یک برنامه تلویزیونی شبیه مور و ملخ از درو دیوار می ریزیم و دست و پا می شکنیم ، بدش هم نمی امد که از آن راه ، اقتدار و رئیس بودنش را ثابت کند . زمانهایی که از بد اقبالی ما ، او روی دنده لج می افتاد و یا اینکه نمره هامان او را کفری و ناراضی میکرد ، برای ادب کردن و گوشمالی ما ، کابل تلویزیون را از پشت آن جدا میکرد و تا صلاحدید خودش که معمولاً هم شب نشینی دوست و فامیل و آشنایی بود آن را بر نمی گرداند .خواهر و برادرهایی که با بچه های همسایه کناریمان هفت تایی می شدیم ، تر و خشک به پای هم می سوختیم. کسی هم اعتراضی نداشت که آخر مرد حسابی با این همه وسیله برای اثبات اقتدار ، به کابل تلویزیون ما چکار داری ؟! ما فقط سکوت میکردیم و شبها را با این آرزو که ای کاش بابای مهربانتری داشتیم و یا که اصلأ بابایمان را دیر به دیر می دیدیم. با حالی گرفته و زخم خورده ، توی پستوهامان می خزیدیم.
الآن که من دارم این متن را می نویسم، چندین دهه از آن روزها گذشته است . حالا دیگر نه پسر شجاعی است ، نه تلویزیون سیاه سفید روی طاقچه و نه آن بابایی که کابل را بردارد و از ما پنهان کند. همه شان تبدیل به خاطره شده اند . ما هم ویلان و سیلان آن خاطره ها. خیلی از اوقات اگرچه که آن خاطره ها همراه لبخندی در ذهنم زنده می‌شوند .اما انگار که در درونم زخم کهنه ای را هم دستکاری میکنند. به خیالم که بابا بدون انکه خودش هم بخواهد ، زمان رفتنش چیزی شبیه آن کابل را با خودش برده است که دیگر امیدی هم به برگرداندن آن نیست .تکه پازلی از سرخوشی های دنیاییم که غم و غصه گم شدن آن ، سالهای سال ، در گوشه ای از دل و جان و روانم جا خوش کرده است.
این روزها که من مادر شده ام سخت گیریهای خودم را کنار سخت گیری های بابا می‌گذارم. خوب می فهمم که آن روزها بابای ما سخت گیر نبود. او داشت با روش زمانه خودش ما را تربیت میکرد.

به قلم اکرم جعفرآبادی

برچسب ها: اکرم جعفرآبادیباشگاه ادبی بانوی فرهنگتوصیف در داستانحوزه هنریداستانروایتروز پدرکارگروه ناداستان بانوی فرهنگنویسندگی خلاقولادت حضرت علی
قبلی معرفی کتاب «ای کاش گل سرخ نبود»
بعدی بابایی که نه ایستاد! ؛ روایت های کارگروه ناداستان

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتابگردی کتاب گردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • می 2025 (10)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (9)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.com/?p=11845

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.