فاطمه دلاوری پاریزی، پژوهشگر زیبایی شناسی سیاسی گفت: روایت زنانه روایتی علیه استعمار و سلطه وروایت مردانه روایت استانداردهاست.
فاطمه دلاوری پاریزی، پژوهشگر زیباییشناسی سیاسی در رویداد بانوی موثر با موضوع نسبت زن و روایت که امروز، ۱۴ اسفند در حوزه هنری برگزار شد، با بیان مقدمهای از نگاه غرب به زن در قرون پیشین عنوان کرد: محوریت فلسفه غرب کلیدواژه مرد سفید طبقه متوسط است و در فلسفه سیاسی غرب زنان را منفعل میدانند. روایت زنانه، روایتی علیه استعمار و سلطه و روایت مردانه روایت استانداردها است. روایتهای زنان طرح زندگی میکند و از چیزهایی که در روایتهای استاندارد گفته میشود فاصله دارد. ابتدا زنها صرفاً در فضای خانواده بروز و ظهور دشتند، کم کم حضور زنان در جامعه مرئیتر شد و بروز پیدا کرد. نمونههای اولیه حضور زنان در جامعه آسیه و حضرت مریم هستند که با طرح روایت زنانه ایفای نقش میکنند و سلطه و استعمار را به چالش میکشند. در ادبیات معاصر هم سیندخت و فرانک شاهنامه با طرح مادری، استعمار را به چالش میکشند. روایت زنانه، طرح زندگی و تجربه زیسته یک زن است. نوشتار زنانه تضعیف قراردادهای متافیزیکی غربی است.
گلستان جعفریان، نویسنده حوزه ادبیات پایداری نیز در سخنانی عنوان کرد: زنها میتوانند خاطرهنگارهای بهتری باشند چون زنها اصولاً قصهگوهای بهتری هستند و این در فیزیولوژی یک مادر هم مشهود است. در اساطیر ادبیات فارسی هم ما شهرزاد قصهگو داریم. زن میتواندجزیینگر باشد و در روایتش وارد ماجراهایی شود که در دید مردان نمیآید. این جزیینگری در تاریخ شفاهی بسیار کمک کننده است و دریچههای جدیدی را باز میکند. اساساً چون از گذشته زنها نادیده گرفته شدهاند در هر کاری تمام تلاش خود را میکنند تا موثر باشند.
وی با بیان اینکه روایت نوعی مراقبه است، افزود: تمرکز ادبیات و داستانها در دورانی که شروع به فعالیت کردم بهشدت بر روی خود انسان و درهایش متمرکزبود اما حوزه ادبیات پایداری من را از خودم فاصله داد تا پای واقع نگاری دیگران بنشینم و راوی روایت دیگران باشم. در ده سال اول منحصراً روایت خانوادهها را مینوشتم، بعد از آن من باید به این میرسیدم که سوالات خودم را بپرسم و این فردیت و چرایی خود را در روایت راوی نقش دهم.
جعفریان همچنین تصریح کرد: قبل از انقلاب با توجه به برنامههایی که دولت برای زنان داشت، زنانی خاص از طبقات مشخص انتخاب میشدند تا عهدهدار مسئولیتهایی باشند که به آنها سپرده شده بود. انقلاب این ممیزی را که از بیرون به زنان نقش میداد برداشت و زنان از همه اقشار وارد جامعه، انقلاب و جنگ شدند. جامعه با زنانی روبه رو شد که صاحب تفکر و اراده بودند و روایت زنانی را شنیدم که به عنوان یک زن بسیار برایم عجیب بود.
در ادامه نشست، علیرضا سمیعی، نویسنده و منتقد عنوان کرد: اینکه روایت زنانه وسواس دارد به توجه به فردیت و نگاه خاص زنان برمیگردد و اگر زن بودن یا فردیت را مانند یک ایدئولوژی بیان کنیم زیادهروی خواهد شد. مسئله این است که این نگاه نباید جنسیتزده باشد و باید فردیت حفظ شود. وسوسههایی در مسیر نوشتن وجود دارد که اگر به سمت آنها برویم و دید ما را را از هدف منحرف کند کل روایت را از دست خواهیم داد. فردیت به عنوان یک ایده یا یک ضرورت درونی است که باید به آن برسیم. در رمان فارسی، تصویری از زن داده میشد که این تصویر نشان میداد زنان در حاشیه و قربانی هستند و باید کاری برای آنها کرد، روایتهایی دیگر روایت دوگانه از زنان بود که یک نیمه فرشتهگون و یک نیمه دیوصفت از آنها ارائه میکرد.
وی ادامه داد: تصویری که در سووشون و جای خالی سلوچ تعریف میشود، تصویر زن استوار و قهرمان است که کار ضروری خود را یافتهاند و این تصویر باید مورد توجه ما باشد. در دوره پهلوی دوم برای استیفای حقوق از دست رفته زنان، آنها را وارد بدنه سیاسی و اقتصادی میکنند. زنی را میسازند که قرار است ظهور و بروز اجتماعی داشته باشد و در پی آن الگویی ساخته شد که قدرت خود را از دربار گرفته بود البته حضور فرهنگی و اجتماعی زنان پشتوانه توسعه فردی هم برای آنان داشت. در حین و پس از انقلاب زنانی ساخته شده و وارد جامعه میشوند که با زنی که قدرت به او اهدا شده بود تفاوت داشت همچنین با زنی که در خانه هم مینشیند کاملاً متفاوت بود. زنانی که در انقلاب و جنگ شرکت میکنند پا به پای مردان و گاهی بیشتر از آنان ایفای نقش میکنند و در جامعه حضور دارند. ما در کنار انقلاب ساختارهای مدرن را پس نمیزدیم ولی میخواستیم با همان ساختارهای مدرن شخصیتها و الگوهای خاص خودمان را ایجاد کنیم. در «سووشون» و «جای خالی سلوچ» زن شخصیت اول داستان، در جای ضروری که باید باشد نقش ایفا میکند. کسی که کار ضروری خود را میشناسد و انجام میدهد، موفق خواهد شد و موثر خواهد بود.