سبد خرید 0

وبلاگ

زنبیلی پر از کلمه؛ به مناسبت افتتاح نمایشگاه کتاب

صدای نفس‌های عمیقش، گردن شل و یک‌وری شده‌ام را از بی‌خوابی دیشب، کِش می‌دهد و از روی صفحه‌ی پیامک رفیقم بالا می‌کشد و نگاهم به صورت ظریف و تب‌کرده‌اش می‌افتد.
اختصاصی، به جشن رونمایی کتاب، دعوت شده‌ام و بعد هم گردش دوستانه و خرید از نمایشگاه کتاب.
نگاهم بین خودم و کودکم تاب می‌خورد. زیر لب به رحیمه یک چقدرلوسی می‌چسبانم که چرا حواسش نیست من با این طفلم، چطور هزار و خورده‌ای کیلومتر را گز کنم و خودم را به نمایشگاه برسانم.
اصلا چرا پیشنهادش را داد که دلم را هوایی کند. من کوپن سفر هوایی امسالم را از بودجه‌ی خانواده، برای تولد بانوی فرهنگ، خرج کرده بودم. صدای سرفه‌‌های کودکانه‌اش مرا از فرودگاه مهرآباد بیرون می‌کشد و دوباره به اتاق و تخت و پیشانی داغ می‌رساند.
جواب پیامکش را می‌دهم و برای رونمایی کتابش تبریک پر و پیمانی با قلب و گل و بوسه می‌فرستم. یک جای مرا خالی کنیدی هم با استیکر لب‌ولوچه‌ی آویزان، توی گروه دوستانه‌مان می‌نویسم. اما نگاهم به صورت سفید و بانمک پسرم که می‌افتد، استیکر آویزانم را با استیکر چشم‌های قلبی عوض می‌کنم.
داروی تب‌بر اثرکرده و فرصتی پیدا می‌کنم که حداقل توی پیام‌های نمایشگاه کتاب و حواشی‌اش چرخی بزنم.
گذرم به گروه بغلی می‌افتد که دارند برای تاریخ بلیط و محل اسکانشان، هماهنگ می‌شوند.
دلم را یک دله می‌کنم‌. سفر مجازی‌ام را به نمایشگاه کتاب کلید می‌زنم. لیست بلندبالای کتاب‌هایی که خواندنشان توی دلم ولوله راه انداخته را جلوی رویم می‌گذارم.
ذهنم شلوغ‌تر ازاین حرف‌هاست و نمی‌توانم بخش ماشین‌حسابش را راه بیندازم.
قیمت دانه‌به‌دانه‌ی کتاب‌های مورد نظرم را بعد از جستجو جلویشان می‌نویسم و با موجودی حسابم چک می‌کنم. پس‌اندازم بوی کلمه می‌دهد. هرچه قلم زدم و بابتش مختصر هزینه‌ای گرفته‌ام را روی هم گذاشتم. حالا می‌خواهم با پول کلماتم، دوباره کلمه بخرم و حرف به حرف کلماتش را به جانم بریزم. توی لیستم گلستان سعدی هم هست. آقای اسماعیل آذر، با آن خوانش دلچسب و بی‌نظیرشان، مرا جوری دلبسته‌ی کلمات سعدی کرده که علاوه بر شنیدن، دلم می‌خواهد زیر نور چراغ مطالعه‌ام بنشینم و در یکی از فرصت‌های طلایی خواب کودکم، صفحاتش را ورق بزنم و حکمت‌ها و کلماتش را، برای خودم بخوانم.
قیمت کتاب‌ها از پس‌اندازم بالا می‌زند ولی خیالی نیستی به دلم می‌گویم و الویت‌بندی می‌کنم.
اولین الویتم را جستجو می‌کنم و بسم‌الله خریدش را که می‌گویم و برای پرداخت اقدام می‌کنم که با در بسته‌ی هنوز امکان خرید وجود ندارد مواجه می‌شوم.
به گمانم باید سفر مجازی‌ام را به نمایشگاه کتاب به تعویق بیندازم. هنوز یک روز به افتتاح نمایشگاه مانده و من زود رسیده‌ام.

به قلم زهره نمازیان

تهیه و خرید کتاب

جوایز و افتخارات

نقد کوتاه

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.com/?p=12518