جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارمقالاتیادداشتاین‌جا زنی سنگر گرفته

این‌جا زنی سنگر گرفته

21 آبان 1403
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
مقالات، یادداشت

این‌جا زنی سنگر گرفته

به قلم ریحانه صدیقه شفیعی

به گمانم این‌بار خیلی زمان برده بود تا خانه را از نو بسازند. درست مثل سنگری در میدان جنگ. زن عقب ایستاده بود. نمای خانه را نگاه می‌کرد و قند توی دلش آب می‌شد. چه‌قدر شبیه به نخل و زیتون باغچه ورودی بود. می‌خواست خورشید را بیاورد توی خانه. نورش را. زندگی‌بخشی‌اش را. رنگش را پاشید روی آجرهای ورودی. بعد هم روی مبل‌ها. روی گل کاری سالن. حتی آن‌جا که مبل‌ها رنگ شب به خود گرفته بودند؛ کوسن نارنجی گذاشت. نارنجی خانه را زنده کرد. چقدر وقت گذاشته بود برای این چیدمان. اصلا انگار نه انگار که وسط میدان جنگ خانه ساخته. آن هم در جنوب نوار غزه. در دل خیابان ابن‌ سینای رفح. یعنی چند بار زیر تیر اسرائیلی ها گذشته بود تا به بازار “الزاویه” برسد؟ چند بار با ابوطاها سر این رفت و آمدها بحثش شده بود؟ در کدام آمد و شدش لباس سفید راه‌راهی دخترک را خریده بود؟
زن حتی برای ورودی اتاق‌ها هم برنامه ریخته بود با ماه و ستاره‌هایی آویزان و درخشان. شاید می‌خواسته آهنگ آمدن هر فرد را برای لحظه‌ای هم که شده زودتر بشنود. بعد نفس راحتی بکشد و الحمدلله‌یی بگوید. اصلا هر چیز را به قاعده سر جایش گذاشته بود. چه سنگری برای “یحیی” ساخته بود. انگار می‌خواسته آب توی دلش تکان نخورد‌. برایش توی هر اتاق مبلی گذاشته و یک تلویزیون. در هر دیواری پنجره‌ای. یک پنجره رو به خیابان که دشمن را در روز بهتر ببیند. شب‌ها جانمازش را ببرد کنار پنجره اتاق پشتی. ماه و ستاره‌های درخشان آویز سقف را ببیند که چه طور تاریکی را شکافته‌اند و دلخوش شود به ستاره‌های حماس. و بعد در گرگ و میش صبح برود کنار پنجره‌ شمالی. آن‌جا زیر نور خورشید و ماه، نقشه‌ی جدیدش را روی کاغذ بیاورد. و زمانی که بمب صهیون‌ها بیافتد روی خانه، “سنوار” با آرنجی که با سیم بسته شده. با بدنی که جرعه‌جرعه خون از دست داده، وقتی سه روز گرسنگی کشیده، با زانویی شکسته بیاید روی مبل روبروی ورودی بنشیند. چه کسی به دل زن انداخته بود یک مبل آن‌جا روبروی در بگذارد. تا برای آخرین بار تکیه‌گاه تن خسته‌ی “سنوار” شود. شاید آن‌جا نفسی تازه کند. تا پهپاد اسرائیلی از همان در بیاید تو و با دوربینش تاریخ را تکان بدهد‌.

خبر آمده بود که جنوب را تخلیه کنید. چند دست لباس برداشتند و آخرین نگاهشان را به خانه انداختند. خودشان را به خدا سپردند و خانه را به امان خدا. طاها آخرین فیلمش را از خانه گرفت و سوار بر سرنوشت شدند و رفتند.
حالا زن سنگرش را عوض کرده. توی یک چادر پوسیده در خان‌یونس. صبح به صبح بیدار می‌شود. شالش را روی سرش می‌چرخاند. محکمش می‌کند. چروک عبایش را از هم باز می‌کند. می‌رود تا اول اردوگاه. دنبال آب و غذا. هوا هنوز کاملا روشن نشده. با تکه نانی برمی‌گردد. گِل خشک شده‌ی صندل طاها را می‌تکاند. انگشت‌هایش را میان موهای وز شده‌ی دخترش می‌کشد. کمی صاف می‌شود‌. ابوطاها را می‌فرستد درِ چادرِ همسایه تا زخمِ پایِ تیرخورده‌ی ابومحمد را تمیز کند. طاها می‌رود سنگ جمع کند. زن درز پوسیده چادر را می‌دوزد تا خنجر نور نسوزاندشان. طاها با سرعت برمی‌گردد. ” یا امّی استشهد یحیی سنوار فی بیتنا”. غوغایی در خان‌یونس به پا شده. اشرف ابوطاها سر می‌رسد. گوشی را از پسرش می‌گیرد. همگی با هم فیلم را نگاه می‌کنند. می‌نشینند و دوباره نگاه می‌کنند. بر پیشانی می‌کوبند و دوباره نگاه می‌کنند‌. اشک‌هایشان را پاک می‌کنند و دوباره نگاه می‌کنند. “یحیی” چوب را پرت می‌کند سمت پهپاد. زن بغضش را رها می‌کند: “اطهر و اشرف کنبه و کرسی فی العالم کله فی بیتنا”. دست‌هایشان لرزان است و اراده‌هایشان محکم. دنبال چوب زندگی‌شان می‌گردند. مرد فریاد می‌زند “یزیدنا فخرا ان تستشهد فی منزلنا”. زن اشکش را پاک می‌کند: “فداک بیتنا و ارواحنا و کل ما نملک”. زن نقشه‌ی سنگر بعدی‌شان را می‌کشد در حالی که در گوشه‌گوشه‌اش آذوقه‌ای پنهان کرده.

برچسب ها: بانوی فرهنگروایتشهدای غزهغزهفلسطینیحیییحیی سنوار
قبلی جوانه در پاییز
بعدی جنگ‌ و‌ صلح

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتابگردی کتاب گردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • می 2025 (10)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (9)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.com/?p=13012

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.